ماهان عشق بابا و مامانماهان عشق بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

ماهان نفسی

کلی حرف

1392/8/13 17:07
نویسنده : مامانی
2,199 بازدید
اشتراک گذاری

عشق من همه ی زندگی من همه وجودم تمام زندگیم

امدم امدم با کلی حرف اگه از یادم نره برات بنویسم

نمیدونم از کجا شروع کنم اول از همه از اخلاقات میگم اینکه جدیدا خیلی بهونه گیر شدی واگه چیزی رو بخوای بهت ندیدم جبغ میزنی وگریه میکنی ولی خوب من کوتاه نمیام چیزی ر که نخوام بهت نمیدم تو هم دقیقا بعد از کمی گریه این شکلی میشیکلافه

وای عاشق خوابیدنتم من یا بابایی که کنارت دراز میکشیم دستتو میندازی گردنمون وراحت میخوابی دیگه شبا خیلی کم پیش میاد که شیر پاستوریزه هم بخوری گاهی یک سره تا خود صبح ساعت 10 خوابی بیدارم نمیشی ولی انقدر خوشگل میخوابی هر کی میبینه حسادت میکنه مخصوصا با من مثل گنجشک سرتو میبری زیر بقل من وخودتو جمع میکنی تو بقلم وهمش بهم میگی مامان سرد سرد یعنی پتو بنداز روم منم کلی ماچت میکنم میگم رو چشمممممممممممممممممماچ

عاشق اب بازی وحمام کردنی قلب

از غذا خوردنتم بگم خوب میخوری ولی نمیدونم چرا دوباره وزنت کم شد خوب وزن گرفته بودی نمیدونم چون قطره اهن دیگه نمیدم از اینه یا نه ولی از امروز باز میخوام قطره اهنتو شروع کنم ولی اخه 4 تا دندونای بالات خیلی بد رنگ شدن شما هم که مسواک نمیزنی چون خمیرو میخوری منم مسواک خالی برات میکشمنگرانخدایا چیکار کنم دوستدارم دندونات مثل مروارید باشه خوب

خیلی حرف گوش کن هستی

حرف زدنتم که بدک نیست ولی هنوز ارزو دارم قشنگ حر بزنی مثل پارسا که خیلی قشنگ شعر میخونه منم دلم میخواد خوب مامان جونی کلماتی که جدیدا میگی  اینه چسم(چشم)کک(کیک)شوکو(شکلات)نرس(نرگس خالتو صدا میزنی)کی(کیه)شب(شب بخیر)سن(صندلی)اوپ(سوپ)دایا(سارا)نعمه(نغمه)

دیگه تا اینجا الان تو خاطرمه

از رقصیدنت هر چی بگم کمه انقدر تو این مدت مهمونی رفتیم تو هر مهمونی تو اون وسطا لای جمعیت میرقصیدی کلی کیف میکردم

همچنان از بهم ریختگی متنفری اصلا نمیزاری اشغالی تو خونه باشه ولی وای به روز که بخوای همه چی رو بهم بزنی خونه کونفیکون میشه

پسرم نمیدونم چرا جدیدا خیلی به چشم میای همش با سر میخوری جایی خیلی نگرانتم خیلی زیاد اگه جایی بریم که خیلی شیرین کاری کنیم یهو محکم میخوری زمین نمیدونم جریانش چیه یبارم خونه عزیز انچنان خوردی رو چارچوب که هممون قلبمون امد دستمون گفتیم الان دماغت شکسته دهنت پر خونه ولی خدارو شکر هیچیت نشد خدا بهت رحم کرد قرار تولدت حتما برات عقیقه کنم اگه خدا بخواد

راستی ماهان نمیدونم خیلی ناراحتم ولی دایی امیر ترک تحصیل کرده با اون سن کمش داره کار میکنه خیلی ناراحتم براش اخه یه پسر 14 ساله ببین چقدر از درس متنفربود که ترجیح داد کار کنه ولی درس نخونه پسرم خیلی زیاد من اذیت میشم با این قضیه ولی کاری از دستم بر نمیاد

ماهان اقا جون بابای بابا محمد اصلا حال نداره خیلی ناراحتم براش الزایمرش خیلی وحشتناک شده از همه خواننده های این وبلاگم میخوام براش دعا کنن خدا شفاشو بده اخه ابا جون خیلی با دیدن باباش تو این وضعیت عذاب میکشه دلم خیلی میسوزه ولی نمیدونم با اینکه از موقعی که شما به دنیا امدی اصلا اقا جون تو وضعیتی نبوده که با شما بازی کنه  ولی شما خیلی زیاد دوسشداری مامان جون که همیشه شمارو میگیره تو بقلش فشار میده وبوستون میکنه رو انقدر تحویل نمیگیری که اقاجونو انقدر میگیری

ولی همچنان بین من وبابا یه سدی که اجازه نمیدی حتی بابا تو خونه کنار من بشینه وقتی میاد کنارم میشینه بدو بدو میای دست منو میگیری وبا انگشتت اشاره میکنی پاشم جامو عوض کنم والا از دستت موندیم چه جوری کنار هم باشیم تا شما حسادت نکنی نمیدونم کی این دوره تموم میشه

راستی باباجون یه کار خیلی قشنگ کرد برات به مناسبت از گرفتن شیر وپوشک اتاق خواب خودمونو جمع کردیم وبرات یه اتاق بازی با تمام امکانات مث تاب سر سره الکلنگ استخر توب همه چی برات گرفت چون تو زمستان هم پارک رفتن تعطیله لاعقل خونه بازی کنی ببین ما از اتاق خصوصی خودمونم گذشتیم ولی تو در قبالش دعا کن یه خونه بزرگ بخریم منم خدا میدونه خسته شدم از خونه کوچیک خیلی سخته خدا به داد همه برسه به داد منم همینطورزبان

بریم بریم سراغ عکسا تا بیدار نشدی اخه هی داری تکون تکون میخوری

با این عکس شروع میکنم اخه یادم رفت بگم یدونه از کارهای عجیبت اینه میری در لباسشویی رو بازم میکنی وبا قلتک داخلش بازی میکنی

بقیه ادامه مطلب بیا تو

 



اینجا بابابا جون داری تو حیاط مامان جونینا ماشین میشوری

اینجا هم تو اتاقی که برات درست کردیم نشستی داری با قصر موزیکالت بازی میکنی

اینجا هم یه روز دیگه تو اتاقت داشتی بازی میکردی هی منو صدا میزدی امدم دیدم بله اقا موتور کنترلیشو برداشته خودش نشسته به من میگه با کنترل منو راه بندازه اخه پسر مگه میشه این برای نشستن شما که نیست

اینجا هم داری اماده میشی بریم مهمونی عمو مهدی که تولدش بود

راستی رفتیم شمال خیلی خوش گذشت ولی انقدر خوش بودیم تو ویلای دوست بابا که دریا شب رفتیم اصلا نشد عکس بگیریم کنار دریا هوا هم سرد بود ولی واقعا بهمون خوش گذشت دوستای جدید وخوب پیدا کردیم کلا یه اکیپ بودیم تا حالا همدیگرو ندیده بودیم جز دوست بابا اقا مرتضی که واقعا مرد عالی بود اینم دست پختش بود همه اشپزی انجا گردن اون بود اخه نمیدونی چقدر خوشمزه بد غذاهاش

 

نمیدونم چرا از ویلای روبرو که نیمکاره بود میترسیدی همش میگفتی هوپ یهنی سگ هاپو اینجا قشنک ترس تو قیافت معلومه

اینجا هم یه روز دیگه است که ما تو حیا طویلا  نشسته بودیم وشما برامون اهنگ عوض میکردی

 

تازه اینجا اهنگ برات اشنا بود اهنگی بود که من همیشه با شما تو ماشین گوش میکنم تا رسیدی به اون اهنگ منو صدا زدی اهنگ تتلو

اوه اوه یادم رفته بود بگم شمت کسی که اذیتتون کنه رو میگی مامان یا بابا منو زد بعد با انگشت دستتون به   حالت تفنگ بهش شلیک میکنی که مثلا طرفو کشتی نمیدونم از کجا یاد گرفتی ولی به خاطر همین عاشق تفنگی اینجا هم تفنگتو اوردی تو ماشین میخوای بابا رو نشونه بگیری نگاه کن معلومه

اینجا شلیک کردی

 خخخخخخخخخخخخخخخخخخ

راستی این عکسو تو شهر بازی که با پسرخاله یونس برده بودمت گرفتم نمیدونم چرا با یونس عکس نداری تو پارک

اینجا یه کوچولو یونس معلومه

الهی فداش بشم چقدر لاغر شده ولی تو این عکس باز بهتره

اینجا هم شما با عروسک مامان که عاشقشه فامیل دور عداری میخوابی الهی دورت بگردم

خوب دیگه برم که داری بیدار میشی وگرنه ساعتها این لب تاب زبون بسته رو پای شما باید فیلم پخش کنه پس فعلا بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

هانیه
13 آبان 92 23:18
وااااااااااای بلاخره اومدی چشممون روشن خیلی منتظر بودم آخی چه ناز شدی عسلممممممم بخورمتتتتتت
خاله شادی
14 آبان 92 0:02
هورااااااااااااااا بلاخره آپ کردی وای باورم نمیشه که 2 تا پست جدید دارم میبینم؛ اگر امشب میومدم و آپ نکرده بودی میرفتم تلافیشو سر علیرضا درمیاوردم، زهرا جون خیلی ناراحت شدم که داداشت ترک تحصیل کرده، آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب حداقل دیپلم میگرفت بعدش میرفت سرکار، بخدا بعدا پشیمون میشه، منم از درس متنفرم ولی خوب بعضی موقع آدم مجبوره. الان حتما تو دلت میگی باز این اومد و تومار نوشت... شرمندم که کامنتم طولانی شد
خاله شادی
14 آبان 92 0:10
ایشالله خدا پدر شوهرت رو شفا بده، امشب شب اول محرم از ته قلبم از امام حسین میخوام شفاش بده. خودتو ناراحت نکن عزیزم ایشالله که خوب میشه ------------------------------------------- چقدر کارای ماهان نفسی بامزست الهی که قربونش برم چقدر بزرگ شده ماشالله هزار ماشالله هر روز خوشگلتر از دیروز... خدا واستون حفظش کنه ،،، کی میشه منم یه وبلاگ واسه بچم درست کنم؟
نیلوفر
15 آبان 92 21:22
سلام الهی،چقده لذت بردم،هزارماشالا آقا شده،قربون اون حرف زدنت که انقده خوشگل تلفظ میکنی ماهان جونم اتاق جدید هم مبارک باشه،حسابی بازی میکنیا نانازی،از عکس اولی معلومه که وروجکه وروجک شدی راستی ایشالا که آقا جون هم شفا پیدا کنن همیشه سلامت باشی عزیزم
میرزا کوچک خان
19 آبان 92 21:50
این قضیه لباسشوییش عین سیناست!!!!
مامان بردیا
20 آبان 92 20:56
شیطون بلا اونجارفتی چیکاااااااااار
مامان بردیا
8 آذر 92 12:00
ای بلا ..اونجا چه خبررررررررررررره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان بردیا
8 آذر 92 12:00
_♥♥_♥♥آپم _♥♥___♥♥آپم _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥آپم _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥آپم _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥آپم __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥آپم ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥آپم ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥آپم ____♥♥___♥♥__♥♥آپم ___♥___________♥آپم __♥_____________♥آپم _♥_____♥___♥____♥آپم _♥___///___@__\__♥آپم _♥___\\______///__♥آپم ___♥______W____♥آپم _____♥♥_____♥♥آپم
عاطفه
9 آذر 92 8:59
ماهان تو لباسشويي چي كار مي كني وروجك
مامانی درسا
10 آذر 92 1:04
تولدت هزاران بار مبارک انشاالله همیشه سلامت باشی و شاد
فرشته
10 آذر 92 21:24
عزيزدلم ميشه بگي عكساي شخصي رو چطور تو وبلاگ ميزاري؟؟؟
مامانی
پاسخ
گلم منظورتو نفهمیدم وادرس وبی نذاشتی که به تونم بهت دسترسی داشته باشم
شادی
11 آذر 92 23:46
زهرا جون زودتر عکس های تولد ماهان نفسی رو بزار، اگر امسال هم بردینش آتلیه عکس هاشو اینجا بزار عزیزم... یک دنیا ممنون. منتظرماااااا
مامانی
پاسخ
حتما به خدا وقت نمیشه ولی باشه روی چشم اتیله نبردمش هنوز
Nemesis
15 آذر 92 20:38
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خودت،آقا محمد،ماهان خوبید؟ ماشالله ماهان آقایی شده واسه خودش دیگه یواش یواش باید فکر خانوم باشید واسش ایشالله هم خودتون و هم ماهان جون بیش 100 سال عمر کنید بای راستی حتما سلام برسون
مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم ولی به جاتون نیوردم
اسما
16 آذر 92 18:35
Nemesis
17 آذر 92 22:14
سلامی دیگر تولد ماهان جونم مبارک باشه البته تولدش حضوری تبریک گفتم 1 سر بری وبلاگم شاید بتونی بشناسی پروفایلم برو سلام برسون به آقا محمد ماهانم ببوس از طرف من
مامانی
پاسخ
مرسی رضا جونم تو پسر دایی خوبمییییییییییییییییی
فاطمه مامان آیلین
18 آذر 92 15:35
ماهاااااااااااااااااااااااااااان کجایییییییییییییییییییییی ؟؟ تولدت مبارک نفس
مامانی
پاسخ
خاله جونم ماهان باباش اساسی مریض شدن به خدا فقط مییتونم بیام پیغاماتوو تایید کنم به زودی میام
نیلوفر
18 آذر 92 18:35
سلام وای که چقده دلم براتون تنگیده،مخصوصا برای این آقا خوشگله ماه ماهان،نانازم ببخشید که با تاخیر اومدم ولی تولدت مبارک باشه گلم،ایشالا که صدها سال سلامت و شاد روزگار بگذرونی یه عالمه بوس
مامانی
پاسخ
مرسی خاله جونم دل منم برای شما تنگ شده اخر راضی نشدید یه عکس به من نشن بدید
Nemesis
18 آذر 92 19:28
سلااااااااااااااااااااام خوبید؟ ماهان خوبه؟ شناختی یا نه؟
مامانی
پاسخ
نه دوست عزیز
Nemesis
18 آذر 92 21:56
سلامی دیگر آره درست گفتی دختر عمه عزیز سلام برسون
مامانی
پاسخ
]چشم عزیز دلممممممممممممممممممممم
Nemesis
20 آذر 92 18:03
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خوبیییییییییییییید؟ ماهان خوبه؟ حتما ببوسش از طرف من با ماهان حرف خصوصی دارم ((سلام ماهان اینه رسمش؟ من بیام برات نظر بدم ولی نه خودت و نه مامان بابات نظر ندید؟ منتظر نظرهاتون هستم )) خب حرفام با ماهان تموم شد سلام برسون به همه راستی زهرا و آقا محمد کدومتون نظرهارو تایید میکنید؟
Nemesis
23 آذر 92 18:39
سلوووووووووووووووووووم ممنون که به وبلاگم سر زدی چشم سعی میکنم قالبشو عوض کنم هر وقت بتونم میام به شما سر میزنم ماهانم ببوس
محمد
4 دی 92 13:46
ماشاءالله شادباشیدوسلامت
سایروز
5 دی 92 8:19
ماشالله به این کله قند
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهان نفسی می باشد