ماهان عشق بابا و مامانماهان عشق بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

ماهان نفسی

گذشت زمان

1393/7/11 12:28
نویسنده : مامانی
1,476 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر ناز مامان

منو ببخش نه عکسی دارم نه چیزی چون گوشیم خراب شد هر چی عکس داشتم ازت پرید ولی گیر میارم میرم سراغ گوشی اطرافیان هر چی توش مربوط بهت بشه میگیرم میارم میزارم تو وب خوشگلت

امدم بگم از خاطراتت الان حدود 4 ماهی هست که سراغ وبت نیومدم اخه دیگه فرصت نمیکنم ولی الان که فرصتی پیداکردم امدم برات بنویسم بنویسم تا یادمون بمونه چی گذشت تو این مدت

بگم هزار ماشالله حرف زدنت دلبری میکنه بیا و ببین

2تا شعر یاد گرفتی اهویی دارم خوشگله با یه توپ دارم قلقلیه رو خیلی جیگر میخونی

میتونی 12 رنگ هم خوب بگی

انگلیسی هم که کلی کلمه بلدی مثل اب-توپ-ماشین-در-شیر--پدر-مادر-اسب-گربه-سگ-سیب-خودکار-دیوار-دوست دارم-سلام-ماهی-چای-پرتقال و چند کلمه دیگه که الان یادم نمیاد

همه خریدای مامان رو شما میری برام انجام  میدی کلی کیف میکنم

حمام رفتنتم که تنهایی شده انقدر قشنگ شامپو میریزی کف دستت میمالی به سرت که کلی لذت میبرم بزرگ شدنتو میبینم

غذا خوردنت بد شده گوشت ومرغ زیاد دوست نداری عاشق برنج خالی و جیگر محبوبترین غذاته

کلی لاغر شدی نمیدونم چیکار کنم داغونم داغون

خیلی مهربونی خیلی زیاد منو اگه اذیت کنی وناراحت بشم یه سره میای میگی مامان ببخشید ببخشید دیگه نمیکنم پسر خوبی هستم مامانمو اذیت نمیکنم قول میدم وکلی سرتا پای منو میبوسی اصلا نمیتونی دل کسی رو بشکنی

ادب تمامی هر کی برات کاری کنی سریع تشکر میکنی اینجوری دست شما درد نکنه برام فلان کار رو کردی

در مورد ارتباط برقرار کردنتم بگم که 20 20 سریع برای خودت دوست پیدا میکنی خودتو قاطی همه میکنی زود جوشی

عاشق پارک ارم شدی

چند هفته پیش با عمو یعقوب که دوست باباس شمابهش عمو میگی رفتیم پارک ارم شما برای اولین بار بود که سوار وسیله برقی پارک شدی ای خدا بازی نموند که شما سوار نشی همه چی حتی این کش بازی که برای سن بالاتر شما هم بود گریه کردی گفتی میخام بازی کنم ما هم گفتیم 100 درصد بخوای بازی کنی انصراف میدی از ترس ولی ماشالله وقتی سوار شدی اقاهه شما رو میکشید بالا شما ذوق میکردی همه با تعجب میگفتن نگاه کن بچه 1متر هم نیست چه جوری این بازی رو میره نگاه کن خنده از لبش نمیفته همه وحشت میکردن جز خودت کلی اطرافیان ازت فیلم میگرفتم هر کی میرسید میگفت توروخدا اسفند دود کن چه شیر مردی چه نترسی خلاصه بگم تمام کمال بازی های ارم رو بازی کردی خیلی بهت خوش گذشت

نوبتی هم که باشه میرسه به جشن خاله فاطمه با عمو اصغر

که 28 شهریور جشن عقدخاله بود که یهو شما 25یه مریضی بدی گرفتی تب شدید شدید با بدن پر از کهیر که گفتن ویروسه وکهیراتم به خاطر تب اصلا نا نداشتی کلی اب شدی من وبابا با هزار ذوق برات کت شلوار گرفتیم چقدر ناز شده بودی وقتی پوشیدی ولی خوب بی حال بودی از اول مجلس تا اخر مجلس بقل بابا در حال چرت زدن بودی همه منو دعوا میکردن میگفتن خوب اینجوری میگردونی تو چشم میاریش مریض میشه این چه وضعیه بچه مریضه انقدر خوشتیپش کردی اخه دوستندارم تو بد پوش باشی نفسممممممممممممم

خلاصه کلی ذوقمون کور شد که شما نتونستی برقصی و ذوق کنی انشالله عروسیش

از تلویزیون دیدنتم نگذریم که یادشم میفتم حالم بد میشه اخه از موقعه ای که چشمتو باز میکنی این سی دی ماشین مکویی رو میزاری هی نگاه میکنی تموم میشه دواره از اول کل مکالمه هاشو حفظم 100 تا سی دی دیگه برات گرفتیم ولی هیچ کدومو نمیخای فقط همین هر جا هم ماشینشو میبینی میخاییش میگی برای سی دی منه بخر مامان بخر بابا

 

لباس پوشیدنتم مکافات شده دیگه خودت نظر میدی چی بپوشی مثلا من با ذوق لباساتو اماده کردم بریم جایی تنت کنم انقدر گریه میکنی که نمیخام اونو میخام اینو میخام اخر هر چی خودت بپسندی رو تنت میکنی منم هیچ

عاشق دایی امیری خیلی دوسشداری خیلی زیاد اونم همینطور

دختر عمو ساراتو خیلی دوسشداری ولی اون کمی لجبازه همش باهات دعواش میشه ولی بازم تو عاشقشی

کلا تو مهربونی نفسم

یک روز در میان با مامان میای باشگاه وقتی من تمرین میکنم تو کلی بازی میکنی همه دوستدارن انقدر شیرین زبونی میکنی همه کیف میکنن مثلا اون روز من کمرم درد میگرفت تمرین میکردم تو امدی گتی مامان چلا اخ کردی گفتم مامان کمرم درد گرفت یهو رفتی بعد دیدم مربیم با خنده امد گفت زهرا میدونی چی شده میگم چی میگه ماهان امده میگه خانم نانری یعنی خانم نادری خانم نانری مامانم کمرش درد گرفته ما بریم خونمون نمیدونی اون موقعه چه حسی داشتم که انقدر تو هم بهم اهمیت میدی عزیزم دوستدارمممممممم زیاد خیلی زیاد

باید دیگه برم فقط اینو بگم منو بابا هر روز کلی با ذو نگات میکنیم وخدارو شکر میگیم که تو رو به ماهدیه داده خداشکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت که ماهان نفس منو باباش شده

میام میام عکس میزارم برات مطمئن باش عشقم بایبوس

پسندها (3)

نظرات (6)

مامی فاطمه
11 مهر 93 13:02
سلام مامان عزیز خدا فرزند دلبندتو برات حفظ کنه عزیزم خواستم یک سایت مادرانه بهت معرفی کنم که علاوه بر امکاناتی که داره میتونی درقرعه کشی ماهانه هم شرکت کنی وبرنده ی تبلت پلاک طلای مادر کارت هدیه وپکیج بشی یاباگذاشتن عکس فرزندت جایزه بگیری اونجا پزشکای حاذقی هم هست که میتونی ازشون مشاوره بگیری من اونجابه اسم مامی فاطمه جون عضوم خوشحال میشم شمامادر عزیزهم به جمع مابپیوندی دوست داشتی بیای از آدرس زیر بیا منتظرتم خانم خانما امتحانش که ضرر نداره هزینه هم نداره تازه باگذاشتن چندتا پست وعکس امتیازتا بالا ببری به سه نفراول سایت بدون قرعه کشی پلاک طلا میدن امیدوارم این ماه برنده شماباشید http://www.madarclub.com/fa/apply/mamanefati
مامانی
پاسخ
چشم روی چشم
نیلوفر
11 مهر 93 17:31
سلام هورااااااااااا بالاخره مامانی فرصت کرد و از شما گل پسری نوشت،چقدر دلم تنگیده بود،هزار ماشالا چه پسری،گل پسری،مامانی دیگه هیچی کم نداری،واقعا باید براش اسفند دود کنید،خدا براتون حفظش کنه و همیشه تنش سالم باشه
مامانی
پاسخ
خاله جونم شما فدایی داری نمیدونی چقدر خوشحال میشم همیشه میبینم اولین کسی هستی که برام کامنت میزاری دوستدارم زیاد
مامان بی تاب
12 مهر 93 12:11
زنده باشهومدتهابود ازت خبرنداشتم عکس بدهاین شازده ماهان و ببینیم ببوسش
تبسم ( مامان ماهان )
27 مهر 93 23:38
سلام عزیزم خدا گل پسرتو واست نگهدار باشه هم اسم نفس منه اگه اجازه بدی با هم دوست شیم.
مامانی
پاسخ
سلام عزیزم چرا که نه
عاطفه
1 آبان 93 22:50
عزيزمممم ماهان نفسي كلي دلمون براش تنگ شده بود شير مرد كوچولو ماماني زودي دست پر با عكساي ماهاني بيا
مامانی
پاسخ
ممنون عزیز دل چشم
محمد جهانی
2 آبان 93 1:37
کار واقعا جالبی کردید،یه ایده ی توپ توی سرم انداخت
مامانی
پاسخ
چه کاریم جالب بود چه ایده ای
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهان نفسی می باشد