گذشت زمان
سلام پسر ناز مامان
منو ببخش نه عکسی دارم نه چیزی چون گوشیم خراب شد هر چی عکس داشتم ازت پرید ولی گیر میارم میرم سراغ گوشی اطرافیان هر چی توش مربوط بهت بشه میگیرم میارم میزارم تو وب خوشگلت
امدم بگم از خاطراتت الان حدود 4 ماهی هست که سراغ وبت نیومدم اخه دیگه فرصت نمیکنم ولی الان که فرصتی پیداکردم امدم برات بنویسم بنویسم تا یادمون بمونه چی گذشت تو این مدت
بگم هزار ماشالله حرف زدنت دلبری میکنه بیا و ببین
2تا شعر یاد گرفتی اهویی دارم خوشگله با یه توپ دارم قلقلیه رو خیلی جیگر میخونی
میتونی 12 رنگ هم خوب بگی
انگلیسی هم که کلی کلمه بلدی مثل اب-توپ-ماشین-در-شیر--پدر-مادر-اسب-گربه-سگ-سیب-خودکار-دیوار-دوست دارم-سلام-ماهی-چای-پرتقال و چند کلمه دیگه که الان یادم نمیاد
همه خریدای مامان رو شما میری برام انجام میدی کلی کیف میکنم
حمام رفتنتم که تنهایی شده انقدر قشنگ شامپو میریزی کف دستت میمالی به سرت که کلی لذت میبرم بزرگ شدنتو میبینم
غذا خوردنت بد شده گوشت ومرغ زیاد دوست نداری عاشق برنج خالی و جیگر محبوبترین غذاته
کلی لاغر شدی نمیدونم چیکار کنم داغونم داغون
خیلی مهربونی خیلی زیاد منو اگه اذیت کنی وناراحت بشم یه سره میای میگی مامان ببخشید ببخشید دیگه نمیکنم پسر خوبی هستم مامانمو اذیت نمیکنم قول میدم وکلی سرتا پای منو میبوسی اصلا نمیتونی دل کسی رو بشکنی
ادب تمامی هر کی برات کاری کنی سریع تشکر میکنی اینجوری دست شما درد نکنه برام فلان کار رو کردی
در مورد ارتباط برقرار کردنتم بگم که 20 20 سریع برای خودت دوست پیدا میکنی خودتو قاطی همه میکنی زود جوشی
عاشق پارک ارم شدی
چند هفته پیش با عمو یعقوب که دوست باباس شمابهش عمو میگی رفتیم پارک ارم شما برای اولین بار بود که سوار وسیله برقی پارک شدی ای خدا بازی نموند که شما سوار نشی همه چی حتی این کش بازی که برای سن بالاتر شما هم بود گریه کردی گفتی میخام بازی کنم ما هم گفتیم 100 درصد بخوای بازی کنی انصراف میدی از ترس ولی ماشالله وقتی سوار شدی اقاهه شما رو میکشید بالا شما ذوق میکردی همه با تعجب میگفتن نگاه کن بچه 1متر هم نیست چه جوری این بازی رو میره نگاه کن خنده از لبش نمیفته همه وحشت میکردن جز خودت کلی اطرافیان ازت فیلم میگرفتم هر کی میرسید میگفت توروخدا اسفند دود کن چه شیر مردی چه نترسی خلاصه بگم تمام کمال بازی های ارم رو بازی کردی خیلی بهت خوش گذشت
نوبتی هم که باشه میرسه به جشن خاله فاطمه با عمو اصغر
که 28 شهریور جشن عقدخاله بود که یهو شما 25یه مریضی بدی گرفتی تب شدید شدید با بدن پر از کهیر که گفتن ویروسه وکهیراتم به خاطر تب اصلا نا نداشتی کلی اب شدی من وبابا با هزار ذوق برات کت شلوار گرفتیم چقدر ناز شده بودی وقتی پوشیدی ولی خوب بی حال بودی از اول مجلس تا اخر مجلس بقل بابا در حال چرت زدن بودی همه منو دعوا میکردن میگفتن خوب اینجوری میگردونی تو چشم میاریش مریض میشه این چه وضعیه بچه مریضه انقدر خوشتیپش کردی اخه دوستندارم تو بد پوش باشی نفسممممممممممممم
خلاصه کلی ذوقمون کور شد که شما نتونستی برقصی و ذوق کنی انشالله عروسیش
از تلویزیون دیدنتم نگذریم که یادشم میفتم حالم بد میشه اخه از موقعه ای که چشمتو باز میکنی این سی دی ماشین مکویی رو میزاری هی نگاه میکنی تموم میشه دواره از اول کل مکالمه هاشو حفظم 100 تا سی دی دیگه برات گرفتیم ولی هیچ کدومو نمیخای فقط همین هر جا هم ماشینشو میبینی میخاییش میگی برای سی دی منه بخر مامان بخر بابا
لباس پوشیدنتم مکافات شده دیگه خودت نظر میدی چی بپوشی مثلا من با ذوق لباساتو اماده کردم بریم جایی تنت کنم انقدر گریه میکنی که نمیخام اونو میخام اینو میخام اخر هر چی خودت بپسندی رو تنت میکنی منم هیچ
عاشق دایی امیری خیلی دوسشداری خیلی زیاد اونم همینطور
دختر عمو ساراتو خیلی دوسشداری ولی اون کمی لجبازه همش باهات دعواش میشه ولی بازم تو عاشقشی
کلا تو مهربونی نفسم
یک روز در میان با مامان میای باشگاه وقتی من تمرین میکنم تو کلی بازی میکنی همه دوستدارن انقدر شیرین زبونی میکنی همه کیف میکنن مثلا اون روز من کمرم درد میگرفت تمرین میکردم تو امدی گتی مامان چلا اخ کردی گفتم مامان کمرم درد گرفت یهو رفتی بعد دیدم مربیم با خنده امد گفت زهرا میدونی چی شده میگم چی میگه ماهان امده میگه خانم نانری یعنی خانم نادری خانم نانری مامانم کمرش درد گرفته ما بریم خونمون نمیدونی اون موقعه چه حسی داشتم که انقدر تو هم بهم اهمیت میدی عزیزم دوستدارمممممممم زیاد خیلی زیاد
باید دیگه برم فقط اینو بگم منو بابا هر روز کلی با ذو نگات میکنیم وخدارو شکر میگیم که تو رو به ماهدیه داده خداشکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت که ماهان نفس منو باباش شده
میام میام عکس میزارم برات مطمئن باش عشقم بای