ماهان عشق بابا و مامانماهان عشق بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

ماهان نفسی

۲سال نبودم شرمنده مامانی

1395/2/29 3:34
نویسنده : مامانی
994 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم از کجا شروع کنم چی بنویسم چی بگم چیکار کنم

فقط میتونم مامانی عزیز دلم ببخشید که دیکه مثل سابق وقت وبلاگ نویسی ندارم اخه تو دیگه مرد شدی انقدر کارا هست باتو کنم که یادم میره اینجا خانه ای داریم که حرفامونو توش میزنیم تا وقتی که دلمون گرفت سربزنیم و ببینیم چه روزهای خوبی داشتیم شاکر خداباشیم

پسرم نفسم ماهان نفسی

عشقم الان ۴ سال ۵ ماه و ۱۹ روزته وساعت ۲:۴۵دقیقه نیمه شبه خوابم نمیبرد چون سرمای بد خوردم و خواب نداشتم مونده بودم چیکار کنم حوصلم سر رفته بود گفتم بیام تو خاطرات تو سرک بکشم

الان که دارم مینویسم عشقم صدای خروپف کوچولوت به گوشم میرسه اخه هنوز تو پیش من و بابایی میخوابی ولی کنار از مااخه هنوز خونمون دوخوابه نشده با دعاهای ناز تو ما صاحب خانه دو خوابه هم میشیم  الهی فدای فس فس کردنت موقعه خواب عادت داری دهان باز بخوابی همیشه یه صدایی ازت میاد

نا گفته نباشه که الان شما هزار ماشالله برای خودت اقا شدی کلاس اسکیت میری و اساسی امروز خسته ای 

از کلاس اسکیتتم بگم که بمونه خاطره روز اول مربیت شیرین جون گفت باید از میله بگیری و فقط پا بکوبی ولی کو گوش شنوا از اونجایی که فوق العاده مغروریی ودوستداری هر کاری رو تنهایی بکنی گریه که من میخام برم داخل زمین اسکیت بازی کنم منم گفتم بری بخوری زمین نمیام بلندت کنم خیلی مغرورانه گفتی نمیخورم حالا ببین رفتی با قدم اول گورومبی خوردی زمین ولی سریع خودتو جمع کردی و راهتو ادامه دادی شاید کم کم اون روز ۲۰بار خوردی زمین ولی واقعا نشون دادی مرد شدی از جلسه دوم که با دختر عموت سارا که ۴یا۵جلسه از توجلو بود هم قدم شدی همه اسمتو گذاشته بودن وروجک اخه هم ریزه میزه ای بر عکس بچگیات هم شیطون وهمه میگفتن ماشالله خورد زمین گریه نکرد امروز ثابت کرد که اینکاره اس

کلا پسر اقایی شدی خیلی خوبی منو بابا همیشه خداروشکر میکنیم به خاطر وجود تو قصدم نداریم دیگه نی نی بیاریم میخواییم همه وقتمون همه داروندارمون صرف تو بشه اخه ارزوهات خیلی بزرگن بابا میگه میخوام پسرم به ارزوهاش برسه حسرت چیزی نخوره خدایی باباجون خیلی زحمت من وتو رومیکشه انشالله همیشه تنش سالم باشه وسایش بالا سر من وتو 

اصلا نمیدونم چی بنویسم الان هر چی ذهنم میاد میگم امروز ماشینمونو فروختیم چون شما عشق ماشبن شبشه دار هستی میدونید اون ماشبن های شیشه دار به چه ماشبنی میگه ماشین های سانروف دار باباجونم گفت مگه ماهان تا چند وقت بچس که دلش میخواد بره بیرون از شیشه به قول خودش امروز فروخت تا برات از اونا بخره دعا کن پولش جور بشه 

اخه عشقم انقدر خوشگل دعا میکنی اول میگی خدایا به من یه ماشین شبسه دار یه خانه بزرگ که مامانووبابامم توش تخت خواب داشته باشن منم اتاقم بزرگ باشه تخت خواب مکویی بخرم مکویی(ماشین کارتونی موردعلاقشه)بعد به عزیزم تلویزیون بزرگ بده به بابام پول حلال سالمم باشیم منم از ته دل برات امین میگم اخه جوجه تو به فکر همه هستی قبل از اینکه خاله فاطمه عروسی کنی همش دعات این بود خدا به خاله فاطمه و عمو اصغر خانه بزرگ بده که خداروشکر نصیبشون شد حالا گیر دادی به تلویزیون اقا جون وعزیز الهی فدای اون دلت بشم

پسرم یه اخلاق خوب که داره رفیق نیمه راه نیست وقتی میره پارک با یکی دوست میشه حتما هم دوستم صداش میزنه و تا اخر اخر پا به پای اون دوستش میره حالا یه جایی  رسیده که دوستش میخواد بره با کس دیگه بازی کنه هی گیر میدی دوستم دوستم من اینجام بیا اینجا قهر میکنی میگم مامان جون اون شاید دوستداره بره جایی تو نمیتونی پشتش بری که یکم کنار من حالت قهر میشینی تا یه بجهددیگه به دلت بشینه یهو میگی مامان اصلا من قهر نیستم شاید دوستداره بره با یکی دیگه منم میرم با این دوستم بازی میکنم یعنی عاشق دل مهربونتم که اصلا کینه ای نیستی

دیگه جونم برات لگه بیش از حد مهربونی و چون خیلی مهربونی با کوچکترین اخم من وبابا گریت در میاد اشکات مثل مروارید میریزه رو گونه هات ولی فکر کن اسکی که انجوری داره میاد رو فقط بگیم بیا بقلم تموم میای سریع اشکاتو پاک میکنی میگی از چشم اب میاد مامان برای  چی یعنی گریه نکردی دوستدارم نفسم 

روزی ۱۰۰بار میگی مامان دوستدارم عاشگتم نفستم  با زبان شیرین خودت وقتی میگم منم دوستدارم عاشقتم توونفس منی میگی من بیشتر توودنیای منی ماهان روزی ۱۰۰۰بار هم صدات برنیم چه تو خوشحالی چه ناراحتی جان یا جانم از دهنت نمیفته یه مدت که میگفتی جان دلم عزیز ناراحت میشو میگفت نگو جان دلم چشم میخوری که از سرت انداختم همون جان یا جانم کافیه نفس

اوه اوه بریم سمت دنیای مجازی یعنی از همه چی سر در میاری یکسره گوشی منو بابا رو میگرفتی میرفتی تلگرام برای دایی امیر و خاله نرگس وخاله فاطمه وشکلک میذاشتی دیگه کارت شده بود این 

بابا گوشیتودبده میخوام برای امیر دایی ویس بزارم بگم کی میای اینور

مامان گوشیتو بده به عزیز بگم برام بستنی میخره

بابا شب داری میای خانه برای تبلت من سیم کارت بیا میخوام اینترنتمو فعال کنم منم برم خودموگروه

بابا چرا اینترنت نداره تبلتم میخوای بازی جدید دانلود کنم

مامان این اهنگی که گوش میکنی رو برام بفرست منم گوش کنم

بعدش بابا دید نه دست بردار نیستی یه سیم کارت انداخت فقط اینترنتش اونم با وایفای خانه وصل میشد  ونمیتونستی زنگ بزنی جایی کارت شده بود تو خانه بری تلگرام برای همه ویس بذاری که دیدی نمیشه باهاش زنگ زد از سرت افتاده ولی قشنگ میای گوشی منو میگیری میری تو گروه فامیلی مثل میخوای به داییت زنگ بزنی میری رو اکانتش و روشمارش کلیک میکنی و میگیری یعنی راحت با همه در تماسی تازه گاهی هم که من دستم بنده تلفن منو جواب میدی میری تو اناق صحبت میکنی وقطع میکنی ومیری سراغ کار خودت تازه میگم ماهان کی بود زنگ زد میگی خاله نرگس میگم چیکار داشت میگی باتو کار نداشت دلش برای من تنگ شده بود حرف زدیم خیلی ریلکس کاراتو میکنی

خیلی با احترامی محاله بریم پارک تو صف تاپ که می ایستیم بعد کلی ادم نوبتت میشه سریع میگی مامان۲۰تا سواررشم بریم  دوباره اخر صف اصلا حق کسی رو ضایع نمیکنی عاشق این اخلاقتم 

از کار خانه هم که ولت کنن دوستداری کمک کنی ولی اگه کارتونی در کار نباشه ولی ببینی سطل اشغالی پر شده سریع مامانوبده ببرم بزارم تو اشغالی بیام میدم میبری مامان فدای اون قدت بره میای با ذوق میگی مامان اشغال رو بردم اقا گفت افرین باریکلا دوباره بده ببرم ببینم چی میگه میگم مامان جان نداریم دیگه میای خانه دسمال کاغذی برمیداری میگی اینو ببرم بندارم میگم ول کن بیا تو میگی بزار ببرم میبری بر میگردی انقدر شیک میگی جه بی ادب بود اقاهه نگفت بهم افرین میگم مامان همون بار اول ادم میگه چرا میگی بی ادب میگه پس چرا اونوبار گفت حالا بیا توجیع کن ماهان رو

دیگه دیگه خیلی حرف هست برم دوباره میام کلی عکس دارم ولی نمیدونم چون با گوشی امدم اپدیت نمیشه ولی دراولین فرصت همرو برات میزارم

شبت خوش پسر نازم 

 

مامان دورت بگردهماچ

پسندها (1)

نظرات (3)

مامان منصوره
9 تیر 95 16:04
سلام عزیزم ماشالله ماهانی چه بزرگ شده خدا حفظش کنه منم دو سال نبودم بیا از این به بعد مرتب به وبلاگ گل پسرامون سربزنیم. خوشحالم که تو هم بعد مدتها اومدی
هانيه
12 تیر 95 15:21
سلام عجقم .كجايي ازت خبري نسيت دلم برات يه ذره شده عكسات و بزار ببينمت نفسي خيلي خيلي دوست دارم عاشقتم مشتاقم براي ديدن عكسات بوووووووووس
زینب
18 اردیبهشت 96 21:15
سلام مامان ماهان. چ نوشته های قشنگی. وقتی میخوندم لبخند میومد رو لبام:-) الهی که ثانیه به ثانیه زندگیتون پر از لحظه های خوش باشه در کنار خانواده ی پر مهرتون
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهان نفسی می باشد