ماهانم تو مطب دکتر
سلام نفسم
امروز به خاطر اینکه مریض شدی بردمت دکتر اخه سرما خوردی خیلی هم بی حال شدی کارت شده خوابیدن منم بردم پیش همون دکتر خوبه که هر دفعه ببرم پیشش زود خوب میشی امروز با اینکه خیلی مسیرش به خونمون دور بود دست زن عمو مینا درد نکنه زحمت کشید مارو با ماشینش برد اخه زن عمو خیلی به مالطف داره هر وقت خواستم تورو ببرم دکتر همیشه زحمت ما گردنش بوده خدا ساراشو براش نگهداره
ولی تو شیطون بلا تا رسیدیم پیش دکتر وقتی دکتر صدات زد چشاتو چپ کردی و به حالت خیره نگاهش کردی که دکتر با دیدن اون صحنه به سالمی چشات شک کرد منم که دیدم دکتر اینجوری گفت:خیلی نگران شدم هر کاری کردم تا ثابت کنم که تو داری اعدا داری در میاری تو دست از کارت نکشیدی که کم کم داشتم سکته میکردم که خدایا نکنه پسرم چشاش چپ شده یا اینکه سفیدی چشاش نسبت به مردمکش خیلی بزرگه که تو یه دفعه به حالت خودت برگشتی ومامانو از ایست قلبی نجات دادی دکتر هم حسابی ماینت کردو گفت همه چی عالی تو هم به جای تشکر کردنت از بالا اوردن شیری که خورده بودی مطبو شستی حتی به مامان هم رحم نکردی کل لباسمو به گند کشیدی اخه خیلی به ماینه حلق حساسی هر دکتری که بخواد حلقتو با اون چوبا ببینه تو سریع اوق میزنی خوب دیگه توام اینجوری هستی کاریش نمیشه کرد حالا هم که امدیم خانه عمه من بهم زنگ زد که شب میخوان بیان به دیدنت باید نوشتنو بزارم کنار برم خانه زندگیرو جارو پارو کنم فعلا بای عزیزم