ماهان واکسن دو ماهگی رو زد
سلام گل پسرم نفس مامان ١٠/٩/٩٠
دیروز بابا به خاطر اینکه تو واکسن داشتی سر کار نرفت موند پیش منو تو ساعت ٩:٣٠دقیقه صبح رفتیم دنبال مامانی صدیقه بعد رفتیم بیمارستان رسول اکرم بعد از چکاب ٢ماهگیت یه پرستار از خدا بی خبر واکسنتو برات زد بازم من مثل جریان ختنه کردنت تو اتاق نرفتم چون طاقت دیدن اینکه به تو سوزن میزدن رو نداشتم بابا ومامانی بردنت واکسنتو زدن
حالا شاید بخوای بدونی چرا گفتم پرستار از خدا بی خبرچون وقتی ازش پرسیدم تو رو که بردم خانه باید چی کار کنم بهم گفت:حوله سرد رو پات بزارم منم همین کارو برات کردم ولی دیدم گریه ات بند نمیاد که هیچ هر دفعه با تکرار کار من گریه ات بیشتر میشد اخه نمیدونی که از شانس بد من تو اون روز با اینکه شب قبل پاهات مثل بلور بود صبح وقتی بیدار شدم حاضرت کنم وقتی پوشکتو باز کردم دیدن واویلا چقدر پاهات سوخته مثل این می موند که چند روزی تو پوشک مونده باشی حالا حکمت اینم برات میگم بزار از اصل جریان دور نشیم خلاصه گریه تو خیلی بیشتر میشد تو هم که پوشک نبودی ما هم که به پات جز کاری که پرستار گفته بود دست نمیزدیم بابامحمد وقتی کهنه ای که بهت بود داد کنار ببینه نکنه جات کثیف و شاید چون پاهات سوخته داری اذیت میشی یه دفعه دیدم نه بابا پات انقدر ورم کرده اینجا بود که یاد حرفای مامانایی که واکسن ٢ماهگی نی نی شونو زده بودن افتادم که همگی میگفتن باید پای بچه رو گرم نگهداری منم که تو شک بودم پس چرا پرستار به من گفت:حوله سرد
رفتم سراغ تلفن به هر مامانی که ذهنم میرسید زنگ زدم(زن عمو مینا-عروس خاله-زن دوست بابا)همگی بهم گفتن یا پرستارت منگ بوده یا اینکه اصلا پرستار نبوده باید حوله گرم میزاشتم حوله سرد باعث شده بود مواد تزریق شده یه جا جمع بشه وتو درد داشته باشی دیگه نمیدونی وقتی اینو فهمیدم چقدر عصبی شده بودم سریع برات حوله گرم میکردم و میزاشتم رو پات بارها بارها این کار رو کردم تا ورم پات کمترشد حالا رسیدیم بهت بگم :حکمت سوختگی پات چرا هم خوب بود هم بد
اخه بابایی وقتی دید پات سوخته اصلا نزاشت دیگه پوشکت کنم با هر دستشویی کوچیک تو سریع کهنه زیرتو عوض میکرد وخودتم میبرد تو دستشویی زیر اب ولرم می شست هر دفعه که این کارو میکرد پاتو که واکسن زده بودنو کلی برات با ناز ماساژ میداد اخرشم ورم پاتو با این کارش از بین برد و هم چون خیلی زیر اب نگهت میداشت اصلا خدارو شکر تا امروز صبح تب نکردی پسرم حالا بدون هیچ کار خدا بی حکمت نیست و قدر این بابارو بدون وقتی بزرگ شدی براش باعث سر بلندیش باش
(امین یا رب العالمین)
اینم جریان پرستارو سوختگی پات