ماهان عشق بابا و مامانماهان عشق بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

ماهان نفسی

ماهان ومسافرت به تبریز که داشتیم

1391/6/19 17:46
نویسنده : مامانی
2,058 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر قشنگم امروز میخوام از مسافرتمون به تبریزبرات بنویسم

٨روز رفتیم تبریز دایی امیر حسین هم باهامون امد خیلی بهمون خوش گذشت ولی بیچاره بابا جون مثلا مرخصی گرفته بود کمی استراحت کنه ولی خوب نمیدونم چرا وقتی پامون به تبریز رسید شما اصلا از بابا جونی جدا نشدید حتی برای یک لحظه بیچاره بابا دستشوی هم میرفت شما پشت سرش گریه میکردید اصلا منو کلا از ذهنتون بیرون کرده بودید وقت موقعی که شیر میخواستید یاد من میکردید

خیلی برامون جالب بود نصفه شب هم از خواب بیدار میشدید میدید بابا کنارتون هست دوباره میخوابیدید حتی یکبار که بابا نصفه شب رفته بود دستشویی شما از خواب پاشدید دیدید نیست انچنان گریه ای میکردید که من فکر کردم چیزی نیشتون زده وقتی بابا از در اتاق بدو دبو به سمتتون میومد بنده خدا صداتون شنیده بود ترسیده بود ولی شما وروجک خان چهار دست وپا گوله رفتید سمتش وسرتونو گذاشتید رو شانش به خواب رفتید اینجا بود که میخواستم موهامو دونه دونه بکشم گفتم من هی بقلتون کردم ارومتون کنم ولی انگار نه انگار ولی تا باباتونو دیدید انگارکه اصلا بیدار نشده بودید سرتون ساعتها رو سینه بابا گذاشتید وبا بابا خوابیدید کلی حسودیم شده بود به بابا گفتم ببین همه زحمتاشو من میکشم حالا اینجا بابا عزیز شده ولی نه خداییش باباش خیلی کاراشو میکنه مثلا از حمام گرفتن بگیر تا پوشک عوض کردنش خلاصه هر کی به ما میرسید میگفت ماتا به حال ندیدیم بچه انقدر وابسته باباش باشه حتی با ماشین که جایی میرفتیم دیگه رو صندلی خودتون نمیشستید بقل بابا پشت فرمان

خلاصه بابا یه جاهایی کم میاورد میگفت توروخدا سرگرمش کن من یه چرت بگیرم بخوابم ولی بازم شما بابا رو میخواستید بازم بابا باید قید چرت زدنشو میزد هر چی از وابستگیت بگم کم گفتم خلاصه این قسمتهای خوبش بود ولی خاطره بدم داشتم که هنوز یادم میاد تمام بدنم میلرزه وچشام پر اشک میشه یه شب که داشتیم تی وی تماشا میکردیم برق هارو خاموش کرده بودیم که شما بخوابید ولی شما مثل ما پای تی وی نشستید وخیال خواب نداشتید که یهو با صورت خوردید زمین نمیدونم چرا وچی شد فقط یادم میاد که نفستون برای چند لحظه رفت وشما کبود شدید من پاهام خشک شد چسبید به زمین اصلا نمیتونستم از جام بلند شم فقط دیدم دایی امیر داره گریه میکنه وبابا هم شمارو برد حیاط تو هوای ازاد محکم میبوسیدتت ومیگفت ماهانم یک لحظ احساس کردم بابا داره با صدای بلند گریه میکنه وقتی از پله ها امدم دیدم نه خود شمایید که انگار از یه چیزی خلاص شده بودید وتا میتونستید گریه کردید و مثل ادم بزرگها تا 5 دقیقه بعدش حق حق میکردید جیگرم کباب شده بود همش فکر بد تو سرم بود اگه نفست بالا نمیومد من میمردم خداروشکر که بلا ازت دور شد ولی هنوز موندیم چی شد که یهو اینجوردی شد

خلاصه هم خوب بود هم بد همه جا بابا مارو برد ارومیه مهاباد الگلی قره کهریز پارک جنگلی شانه جان تو شبستر بازارهای قشنگ تبریز کلی حال داد بابا هم 100 هزار جریمه شد به خاطر اینکه همش با سرعت 160 یا 150 میرفت اگه اینو گفتم برات عبرتی بشه که بزرگ شدی با سرعت رانندگی نکنی  خوب بریم دیگه سر عکسها

 

اینجا پسرم تو راه رفتن به تبریز داره جاده هارو نگاه میکنه

 

 اگه حال داری برو ادامه مطلب کلی عکس دارم برات

ادامه مطلب....

اینجا پارک شانی جانه من نقش عکاسم اخه

بقل من که نمیموندی حتی عکس بگیره بابا ازمون تو کل این مسافرت 3 تا عکس با شما گرفتم

اینجا برای اولین بار وسیله بازی سوار شدی

اینجا باغ مامانی(مامان بابا)رفتیم گردو بچینیم شما دلبری میکردید

اخ قربون دلبریات مادر

 

گفتم پسرم رو صندلی خودشم نمینشست اگه هم میشست اینجوری

 

اینجا الگلی تبریزه

 

اینجا رفتیم باغ یکی از اشناها همه چی بود اینجا بقل دایی داری هلو میچینی

اینجا هم رفتی سراغ هندوانه از سر زمین چیندی

اینجا هم بابا برات خیار چینده بود منم اب گیر نیوردم پوستشو برات کندم تا نوش جان کنی

اینجا هم افتخار دادی منم کنار شما تو الگلی عکس بگیرم

بازم پارک شانی جان

 

 

راستی یادم رفت بنویسم تو این سفر اصلا بهم اجازه نمیدادی لباس درست حسابی تنت کنم شلوارک وشلوار لی قدقن ممونع کرده بودی تا پات میکردم جیغ میزدی کفشم که تا پات میکردم میومدم رومو برگردونم اون یکی رو پات کنم میدیدم دراوردی خستم کردی دیگه بابا هم که از نگهداری شما خسته شده بود اجازه نمیداد که گریتون در بیاد میگفت این همینجوری بهانه گیر شده بیخیال تریپ بچه باش همه جا با لباس خانگی میبردمت اینم سفر ما به تبریز بود واقعا راسته میگن اصفهان نصف جهان گر نباشد تبریز

تبریز خیلی بزرگ وزیباست

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مامان علی خوشتیپ
27 شهریور 91 15:28
رسیدن به خیر عزیزم
انگار وبت درست شده
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا



اره خاله خداروشکر درست شد زود زود بیا پیشم
هستی مامان و بابا
27 شهریور 91 15:51
سلام خوبین؟؟؟
وای خدا چه پسمل نازی داری ماشاللهع
به منم سر بزن من یه دخمل ناناز دارم
راستی با تبادل لینک موافق بودی خبرم کن


ممنون که به من سر زدید با افتخار لینکتون کردم
مامان ترنم کوچولو
27 شهریور 91 17:16
الهی گل پسری بابایی همیشه همینه مامان زحمتارو میکشه بابا عزیزتره چه کنیم؟انشالله تا آخر عمر همینطور با هم خوب باشن


میبینی خواهر دستامونم دیگه نمک نداه
نیلوفر
27 شهریور 91 23:22
سلام
همیشه به سفر و خوشی
همیشه همینطوره،مامانا همه زحمتارو میکشن،بچه ها بابایی میشن،ایشالا همیشه سایه شما بالا سر ماهان نفس باشه و گل پسری سلامت و شاد باشه
بازم میام که بقیه سفر نامه رو بخونم
تا بعد بوسسس


نیلو جونم شما از کجا میایید به وبلاگ من سر میزنید چرا خودتون وبلاگ نداری دوستدارم ببینمت مهربونم
اسما
28 شهریور 91 13:13
همیشه به شادی و گردش و سفر عزیزممممم

وای که دلم چقدر باغ و میوه چیدن و اینا خواست .. نامرد ، تک خور نمیگی یه خانوم باردار میاد اینجا دلش میکشه

الهـــــــــــــی.... من این شیطون بلا رو بخورم ..از طرف من کلی ببوسش .عکسام خیلی ناز بود ، یکی از یکی خوشگل تر


وای خاله جونم فدات بشم بمیرم اگه تو حوص کردی بیا خونمون هم هلو داریم هم هندونه اصلا کلا ما پول داریم همه چی داریم ههههههههههههههههههههههههههههه
مامان سمی
28 شهریور 91 14:42
هزارتا بوس برای این پسر شیرین


ممنون
نیلوفر
28 شهریور 91 17:07
سلام
الهی فدای ماهانی بشم من،خداروشکر که به خیر گذشته،ایشالا همیشه تنش سالم باشه،عکسها مثل همیشه بی نظیره،عاشق عکس چهارمی هستم که گل پسری داری دلبری میکنه
موفق باشید


الهی دورت بگردم که این نشون میده واقعا به تمامی پست های ماهان توجه داری راستش شما تنها کسی بودید که معلوم شد تا اخر مطالبو میخونید نه فقط عکس ببینید الکی نیست که یدونه ای
نیلوفر
28 شهریور 91 17:11
با سلام مجدد
عزیزم من از طریق نی نی سایت با وبلاگتون آشنا شدم،خودم وب ندارم و مجرد هستم،منم دوست دارم ولی چطوری خودمو نشونتون بدم،
بهترینهارو براتون آرزومندم



نیلو جونم منم خیلی میام نی نی سایت چرا تا به حال با هم هم صحبت نشدیم
مامان امیر رضا
28 شهریور 91 18:56
پس شما حسابی تو مسافرت استراحت کردین .خوشبحالت بود مامانی
گل پسری خیلی ناز شده ها


نه بابا همش دنبالش بودم که بیاد بقلم تا باباش استراحت کنه ولی نمیومد گریهههههههههههههههههههههههههههههه
مامان ترنم کوچولو
28 شهریور 91 20:33
وااااااااااااااااااااای پارک شانجان خیلی قشنگه
آخه من دانشگاه اونجا میرفتمولی بعدش اون پارک رو درستیدن


اره واقعا قشنگه خیلی زیاد
شیرین
29 شهریور 91 18:00
ایشالله که همیشه تو گردش و خوش گذرونی باشید.



ممنون مرسی
فاطمه مامان آیلین
30 شهریور 91 4:23
وااای ماهان جون خاله اومده بودی تبریز؟ باشه باشه چرا نیومدی پیش ما ..مامان ماهان به خدا من خیلی خوشحال میشدم ازتون پذیرایی کنم کاش به من میگفتین لااقل ماهان رو از نزدیک میدیدیم


ای جانم من اصلا نمیدونستم شما تبریزی هستید کاش منم ایلین رو از نزدیک میدیدم
نایسل
31 شهریور 91 1:45
اوخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ جیگرتوووو برم من
مامان آیدین
1 مهر 91 18:19
ماهان جونم مسافرت خوش گذشت؟؟به سلامتی مامان جون نگران نباش که پیش تو زیاد نمیاد آخه ماهان ما خیالش راحته که شما همیشه پیشش هستین این باباست که همیشه تنهاش میذاره ولی خودمونیم واقعا حسودی داره بعضی وقتا آیدین هم پیش من نمیاد خیلی حرص میخورم


ممنون خاله جونم خدا ایدین جونو درکنار شما و پدر مهربونش همیشه خندون نگهداره
هستی تک
1 مهر 91 20:18
سلام عزیزم..ان شاا..شما و همسر و نی نی خوشکلت خوب خوب باشید.لینک وبلاگ کوچولوی نازت رو گذاشتم خوشحال میشم شما هم لینک وبلاگ من رو بزارید.ممنونم

http:///kalapeyk.blogfa.com


ای به چشم ممنون که منو جزو دوستان خودت قرار دادی
مامان بهی
2 مهر 91 13:42
خصوصی داری عزیز


مرسی عزیزم
نایسل
2 مهر 91 14:10
اره تا الان خدا کمکم کرده جورش کردم این ترمم جور میشه ... بوسسس گلممم
فاطمه خاله
2 مهر 91 15:13
وای ماهان خاله انقدر دوست دارم که الان موقع کار کردنمه یواشکی امدم ببینمت انرژی بگیرم دوست داررررررررررررررررررم بوسسسسسسسسسس بوسسسسسسسس بوسسسسسس


وای خاله جونم فدات بشم خسته نباشی من تو رو خیلی دوستدارم مرسی که امدی بهم سر زدی بوسسسسسسسسسسسسسس
نایسل
2 مهر 91 17:08
آره واقعا منم فکر نمیکردم ستش چیزی گیر بیاد شانسی شد


مبارکت باشه
نایسل
2 مهر 91 17:08
اره خیلی شبیه حالا عکس کوچیکیامو میزارمم


واقعا شبیهته بزار عکستو ببینم
نایسل
2 مهر 91 17:11
من خیلی چاقمم عزیزممم گابوووو بالای 100 کیلو شدم دعا کن برام ممنم همینو میخوام از خدا مرسی مهربونم


نایسل جونم چرا؟چاق میشی
وای الان یاد خانومی که موقعه زایمانم کنارم بد افتادم خیلی توپولی بود یه نینی 2قلو داشت تو شکمش انقدر گرد شده بود بامزه همه دوسش داشتن الهی خدا هم به تو یه 2 قلو بده
نایسل
2 مهر 91 17:23
تخم چی؟؟؟؟؟؟؟


تخم کتان
هستی تک
2 مهر 91 17:31
عزیزم..ممنونم لینک وبلاگم رو گذاشتی ولی متاسفانه لینک یه / اضافه خورده و باز نمیشه خواهشا درست اون رو بزار متشکرم گلم.من که عاشق ماهان کوچولوی تپلی نازت هستم خدا برات حفظش کنه..

اینم آدرس درست :http://kalapeyk.blogfa.com


عزیزم درستش کردم
نایسل
2 مهر 91 18:09
چه جوری باید بخورمشش؟


عزیزم بریز رو سالادت یا اینکه صبحانه با پنیر بخور
محمد
3 مهر 91 8:28
همیشه به شادی وگردش


ممنون
هستی تک
3 مهر 91 9:33
مرسی عزیزم...

چه خبرا خوبی؟ همسر و کوچولوی ملوست چطورن؟ماشاا.. روز به روز خوشکلتر و بانمکتر میشه...خاله قربونش بره..


مرسی خاله جون مهربونش
مریم جون
4 مهر 91 11:54
هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
وبت درست شد بالاخره
هزار ماشالا به ماهان جیگر..........خیلی دوسش دارم
واسه همینم با اجازه لینکت کردم


مرسی عزیز دلم ولی نمیدونم تو کدوم مریم جونی عشقم اندفعه امدی ادرس وبتو بزار گلکم
هستی تک
5 مهر 91 18:05
عزیزم..ماهان گلی.برای منم دعا کن خدا یه نی نی نازو سالم مثل ماهان جون بده .


انشالله عزیز دلم
خاله فاطی
10 مهر 91 12:11
سلام خاله قربونت بره که انقدر جیگرو نانازی ماهان انرژی خالیه عزیزش که عاشقشه اون انگوشتای پاتو بخورم دهاتیه خاله


الهی قربونت برم خاله جونم من تورو خیلی خیلی دوستدارم
مهناز
18 مهر 91 17:16
تیپش خوبه سخت نگیر شلوار نمی خواسته بچه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهان نفسی می باشد