ماهان در 13ماهگی
سلام به روی ماهت ماهان مامان
عزیزم نمیدونم باید از کجا برات بگم از چی بگم فقط میتونم بگم که روز به روز که بزرگتر میشی شیطنتاتم بزرگتر و خطرناک تر میشه مثلا میری سراغ سشوار بر میداری میاریش میزنیش به پریز برق وروشنش میکنی تا موهاتو سشوار کنی
یا وقتی من یا بابایی پشت رولیم با زوری که داری دنده رو عوض میکنیمجبورم بشینونمت کنارم کمربندتم ببندم وبه گریه های اولیت عکس العملی نشون ندم وطاقت بیارم
اخه بد عادت شدی همش باید تو بقلمون باشی اونم فقط پشت رل هر کس نشسته باشه دارم ترکت میدم
جارو برقی هم که روشن میکنم اول باید بدم به شما تا شما اول جارو بزنید بعد اگه خسته شدید بدید به من
وای که خسته میشم از بس جمع اوری میکنم اول میری سراغ اشپزخانه لباس های لباسشویی رو میریزی بیرون بعد ظرف های کابینت زیر سینکو بعد اتاق ها شروع میشه بعد که دعوات میکنم میگه چه خبر پا میزاری به فراربعد هی میری پشت دیوار قایم میشی هی منو نگاه میکنی ببینی میخندم یا نه
بیچاره بابایی از دستت جای سالم به تن نداره تا از سرکار میاد به جای بوس کردن لپاشو گاز میگیری یا با پشه کش میفتی به جونشبرعکس این تصویر دقیقا
چیزای خوبم یاد گرفتی تو خانه بدون پوشک بگردی وقتی بهت میگم مامانی جیش داری بدو بریم دستشویی میدویی سمت دستشوییالهی من فدات بشم
یاد گرفتی پای تلویزیون بشینی برنامه کودک ببینی وهمونجا دراز بکشی وبخوابی
هر چی تو خانه هم گم کنیم تو سطل اشغالی پیدا میکنیم مثلا گوشی خاله فاطمه بیچاره خانه رو زیرو کرد من گفتم انداختی حتما تو سطل اشغالی رفتم دیدم بله
راستی برای دایی امیر اخرش دست دسی رو بهت یاد داد برای اولین بار تو تاریخ 91/10/14دیدم باذوق داری دس میزنی قربونت برم
دیگه تا اینجا بسه اخه دیونه شدم هی نوشتم شما امدی زدی داغون کردی برم تا دوباره نیومدی سراغ عکسات
اینجا جارو میکشی
اینجا داری برنامه هدهد که عاشقشی نگاه میکنی
اینجا داری دیگه از حال میری گفتم مامان لالا نداری برگشتی خواب الو نگام کردی
اینجا هم باز با بابا جون در حال خوردن بلالی
عاشق بلالی چه مدل مکزیکیش چه ساده اش