ماهان عشق بابا و مامانماهان عشق بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

ماهان نفسی

ماهان ومامان

1392/2/17 1:32
نویسنده : مامانی
1,420 بازدید
اشتراک گذاری

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

سلام پسر یه دونه مامان امدم کلی باهات حرف بزنم امدم از خرابکاریها که سر مامان اوردی برات بگم

عشقم به نوبت چشم چپ وراست مامان جونو زدی ترکوندی

چند وقت پیش دایی امیرحسین برات از این بازیهایی که دوسرشون یه توپ کوچولو هست ومیزنن به هم تق تق صدا میده برات خریده بود هی بابای بیچارت گفتا نده دستش میزنه شیشه بوفه یا تی وی رو میشکونه من خیلی محکم گفتم مگه من بوقم هستم پیشش حواسم هست حسابی

خلاصه از من گفتن واز تو شیطون شنیدن نشسته بودم داشتم برنامه تلویزیون رو نگاه میکردم که یهو شما یه طرف این توپرو گرفته بودی دستت همین طور میچرخوندی میخندیدی

که یهو از دستت ولش کردی گروبی امد خورد پایین چشم چپماصلا فقط حس کردم چشم برق گرفت دادم رفت هوانمیدونی که شما خودتون چقدر ترسیده بودیدبعد به گریه من امدید منو بقل کردید وزارزار گریه کردیدبعد برعکس من انقدر نازتو کشیدم تا اروم شدیبعد نشستم باهات کلی حرف زدم رفتم یخ گذاشتم پای چشمم ولی حسابی ورم رد وکبود شد طوری که هرکس میدید اگه باباتو نمیشناخت که اصلا دست بزن نداره میگفت کار شوهرته

خلاصه یک هفته کشید تا کمی ورم وکبودیش خوابید اخه خدابیامرز دادام هم روز معلم سالگرد فوتش بود برای ماخیلی سخت گذشت انگار این 1 سال برامون 10سال گذشت وقتی رفتیم تو مراسم هرکس میدید باور نمیکرد کار شما باشه اخه ترکا کمی شکاکن

تا اینکه امروز کبودی خیلی کم شده بود داشتم سریال ایزل رو نگاه میکردم که شما هم با پشه کش مشغول بازی بودیدوای خدای من نامردی نکردی با دسته پشه کش بی خبر زدی زیر چشم راستم انقدر درد کشیدم که نگوبازم انگار کابل برق قوی منو گرفته بود

اصلا دست خودم نبود یه داد بلند از سر درد کشیدم شمارو میگی همونجا وایستادی وشروع کردی به گریه کردندیگه بقلت کردم ارومت کردم حالا دارم باهات حرف میزنم میگم مامان چرا انقدر منو میزنی به جای سکوت هی منول دعوا میکردیمنو میگی گفتم برای کی دارم داستان تعریف میکنم برم دنبال یخ باباشکلکـــ های آینـــ ـ ـاز خلاصه جونم بگه اینورم کبود شد وقتی بابایی از سرکار امد دید خیلی ناراحت شد همش چشمو میبوسید میگفت الهی فدات بشم ببین چیکارت کردهSmileyبعد شما هم که جدیدا یاد گرفتید چه خونه کسی برید چه کسی بیاد خونمون در کل هر کس از در بیاد تو میدویی باهاش دست میدی فهمیدی که الانه بابا دعوات کنهسریع رفتی دستتو بلند کردی وبه بابا دست دادیبابا هم بازم شمارو دعوا کرد شما هم بقزکردیدوگریه

اینم از این خاطرت ولی همش میای محکم بقلم میکنی فدات بشم حالا هم یه103که دیگه از این حوادث پیش نیادالانم دقیقا تو این حالتی

بریم سراغ عکسهات

اینجا ده رفتیم مراسم داداخدابیامرزمه شما شب تو حیاط داری با چوب بازی میکنی

اینجا هم صبحه مراسمه یادت که نیست ولی تو وبلاگت هست روزی که دادام فوت کرد دست خاله فاطمه شکسته بود بازم بیچاره تو سالگردشم دستش شکست

اینجاهم شمارو برده لب چشمه

همش میخواستید برید اب بازی کنید اخه بیکله اید همینجوری با سر میرید تو اب

راستی هوا خنک بود منم کلاه لباستو کردم تو سرت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

شادی
17 اردیبهشت 92 2:01
سلام زهرا جان، راستش نمیدونم از کارای ماهان بخندم یا برای چشمای تو گریه کنم!!!! از این به بعد بیشتر مواظب خودت و ماهان باش عزیزم، راستی خدا پدر بزرگتو بیامرزه چندروز پیش پست درگذشتشو خوندم و چون پدربزرگ منم حالش اصلا خوب نیست یه دل سیر گریه کردم منم بابای بابام حالش خیلی بده.


الهی فدات خاله کاراش خنده دارولی درد داره
شادی
17 اردیبهشت 92 2:05
راستی من روز معلم به دنیا اومدم 12 اردیبهشت. میدونستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
متین من
17 اردیبهشت 92 2:40
اخی مامانی اوف کردی الهی پسربازیگوش ماهان جون مامانی گناه داره ولی بوسش که کردی زودخوب میشه مهربون


خاله داره روز به روز سیاه تر میشه خوب کجا بود
نیلوفر
17 اردیبهشت 92 18:56
سلام
آخی مامانی ایشالا که زودتر خوب بشید،خیلی ناراحت شدم،ماهان جونی بهش اصلا نمیاد دیگه در این حد شیطونی کنه،
خدا پدر بزرگتون رو بیامرزه و روحش شاد باشه



ای خاله تازه این شیطنت کوچیکش بود
مرمر(مامی کسرا)
20 اردیبهشت 92 1:02
قربونش چقدر بامزست این آقا ماهان....عوضش باباش بوسیده زودی خوب میشه....
شادی
20 اردیبهشت 92 1:10
زهرا جون شوهرت چطوری دلش میاد ماهانو دعوا کنه؟؟؟؟ آخه هنوز کوچیکه گناه داره که بخوایید دعواش کنید؛ هنوز زوده
محمد
20 اردیبهشت 92 14:56
روحش شاد ویادش گرامی
راضیه مامان تمشک
20 اردیبهشت 92 18:43
سلام مامان خانومی
خدا پسرتو برات حفظ کنه
ترنجبین گرفتم خداروشکر مشکل حل شد

ممنونم بابت راهنماییت


خداروشکررررررررررررررررررررر
امیررضا
22 اردیبهشت 92 17:53
دلم واستون تنگ شده به ما سر نمیزنین


خاله جونم حتما سر میزنم
مرضیه مامان امیرحسین
23 اردیبهشت 92 15:00
سلام زهرا جونم به قول شادی هم خندیدم به شیطنت ماهان هم نارحت شدم برا تو آخی مواظب خودت باش پسر منم یکبار همچین با کله زد تو گوشم یه لحظه احساس کردم برق منو گرفت واییییییی خیلی درد داشت مواظب خودت باش بوسسسسس کن اون لپای عسلیش رو


چشم عزیز دلم
مامان بردیا
23 اردیبهشت 92 19:35
حسابی مرده دیگه پسرمون
شادی
23 اردیبهشت 92 23:16
زهرا جون تو نظرهارو نخونده تایید میکنی؟؟؟ آخه نظر من سوالی بود


عزیزم من همه نظرهارو میخونم وتایید میکنم پس الکی قضاوت نکن
عزیزم من وقت نمیکنم به تک تک نظرها جواب بدم لاعقل به خیلیاش جواب میدم شادی میام میزنمتا انقدر گیر میدی
مریم مامان عسل
26 اردیبهشت 92 17:20
من قربون اون تیپت گل من
عجب بلایی سر مامان درآوردی ها! البته مامان بودن این چیزا رو هم داره دیگه!
راستی دست خاله جونت خوب شده؟


اره خاله جون بهتر شده
مریم مامان عسل
26 اردیبهشت 92 17:20
سلام عزیز دلم.

مماخ دخملم نخودیه خوب!

راست میگی نمیشه هر دو این مراحل مهمو با هم و همزمان انجام داد. بچه برای از شیر گرفتن اذیت میشه به قدر کافی. زهرا دلم نمیاد فکر میکنم زوده. دیشب میخواستم بدون شیر دادن بخوابونمش. هر کاری کردم نشد. تا دم صبح بیدار بود. بعدشم انقدر با گریه می گفت جی جی بده که جیگرم کباب بود براش. آخرشم تا سینه رو گرفت سریع خوابش برد.

نکن مریم جون گناه داره منم دیگه تصمیم گرفتم پاییز از شیر بگیرمش

شادی
26 اردیبهشت 92 23:50
باشه بزنم بخدا من یه سوالی ازت پرسیدم چندروز پیش ولی هنوز جوابمو ندادی من زود قضاوت نمیکنم یه هفته منتظر جواب بودم ولی هیچ خبری ازت نشد.


عزیزم جواب سوالاتو دادم
میرزا کوچک خان
27 اردیبهشت 92 15:33
از دست این پسر شیطووووووون!!!!!!!

سلام ............

ای جونم. ماشاالله چه جیگری شده

میگم کم پیدایی خاله جون؟!

ماهان جونی رو به جای من یه ماچ آبدارش کن!

خاله جون فدات بشم اگه بدونی چی وروجکی شده نمیزاره به هیچ کاری برسم
فاطمه مامان آیلین
28 اردیبهشت 92 18:11
وای زهرا جون الهی بمیرم ولی بخدا کلی خندیدم از دست این وروجک پس علت اینکه اونهمه تپلیاش یهویی رفته به خاطر شیطنتاشه ...دلم واسش تنگ شده بود بخدا تا اومدم گفتم برم عکسای جدید ماهان رو ببینم


وای خاله نمیدونی چه وروجکی شده که
فاطمه مامان آیلین
28 اردیبهشت 92 22:42
می دونی چیه زهرا جون ؟ داشتم ماهان رو به آیلین معرفی می کردم تا عکس لختی ماهان تو پست ثابت رو دیده همش میگه : ممه ؟ ممه؟


الهی من فداش بشم
شادی
31 اردیبهشت 92 0:37
من از هرکی ناراحت بشم از تو هیچ وقت ناراحت نیمشم، ایمیلتو چک کن عزیزم
شادی
31 اردیبهشت 92 0:38
ببخشید که کارت تبریک هام 7 ماه تاخیر داشتن آخه اون موقع از این کارا بلد نبودم
شادی
31 اردیبهشت 92 23:46
من که توقع جبران ندارم عزیزم، فقط زود به زود عکس جدید از ماهان بزار تو وبلاگش البته میدونم فرصت نداری
محمد
2 خرداد 92 11:30
ولادت حضرت علی (ع) بر مردان خانواده تان مبارک باد
شادی
4 خرداد 92 13:57
سلام زهرا جون، روز شوهرت مبارک باشه



ممنون روز علیرضای تو هم مبارک
شادی
6 خرداد 92 14:50
یعنی تو اصلا از سوسک نمیترسی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نوچچچچچچچچچچچچچچ
نیلوفر
8 خرداد 92 12:14
سلام ماهان جونم کجایی؟ دلم برات تنگ شده
مامان صفا
8 خرداد 92 15:18
الهی چه ماشالله شیطون شدی گل پسر ناز مامان... ولی خیلی برات ناراحت شدم دقیقا حسش کردم چند وقت پیش دخمل من داشت بازی می کرد با پشت کله اش محکم کوبید رو قوس بینی ایم .. انقد درد داشت که نگو همش حس می کدم داره خون میاد باور کن یه ماه گذشته اما هنوز دست میزنم درد داره.. منم همون موقع باید به جای رسیدگی به خودم دخملی رو ناز و نوازش میکردم تا نترسه... اما قربون شیرین کاریهاشون... من فدای ماهان بشم انقد باحال فوتبال بازی میکنه همچین پا به توپ انگار مسی ... انشالله که مسی رو هم رد میکنه... بوس بوث بوص واسه گل خاله........


مامان صفا فدات چرا ادرس وبتو من ندالمممممممممممم

شادی
8 خرداد 92 23:55
پس چرا آپ نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟ دلم واستون خییییییییلی تنگیده
شادی
10 خرداد 92 1:21

زهرا جان چرا آپ نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میخوای منو بکشی بکش ولی اینقدر دیر به دیر آپ نکن من دق میکنم روزی 3 بار میام چک میکنم میبینم آپ نکردی


الان دارم اپ میکنم اگه خدا بخواد
زهرا
11 خرداد 92 15:06
اخي،خيلي ماشالا نازه عزيزمممم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهان نفسی می باشد