فقط عکس
اینجا تو راه تبریزیم ساعت حدود 10 شبه که شما تب لت بابا رو گذاشتی رو پات وفیلم اوردی داری نگاه میکنی
اینجا تو حیاط عموی بابا نشستیم تا نهار بخوریم
اینجا عمو برات گوجه سبز چیده داری میزنی به بدن
اینم دیواری که بین خونه اقاجون وعمو هستش تو گهگداری از این دیوار ردو بدل میشدی
اینجا هم داری از اب چاهی که تو حیاط داشتن حیاطو میشوری زورتم نمیرسه
بیا بیا ادامه مطلب
اینجا هم مشغول خوردن هلویی اینا هم که کنارت نشستن
از سمت راست محمد امین نوه عمو ماهان شاه پسرمون اوختای پسر همسایه عمو
اصلا انجا دمپایی برای شما تعریف نشده بود
اینجا هم رفتیم سفره خانه پسر عموی بابا شما همش از یه اردک میترسیدید اینجا هم دارید نشونم میدید
اینجا هم بقل مامانی
اینجا هم رفتیم توی موزهخدابیامرز عمو محمود بابا
اینم ترازوی قدیمی
اینم یه ساعت بود که توش یه خروس هی قوقولی قوقول میکرد شما هم میگفتید ماله خودتونه
اینجا میگم ساعت رو بده بزارم سر جاش میگنی نه
اینم همون روزی که اخرش افتادی صورتت زخمی شد یعنی یه روز مونده به امدنمون به تهران اینم پسر همون پسر عمو بهروزه که صاحب این سفره خونه بود
شما هم ول کن این سنگ ریزه ها نبودی میگفتی باید همشو بندازم بیرون
اینجا هم چشمت افتاده به درخت که البالو روش داره داری میری بالا برای خودت بچینی مثلا
اینجا هم رفتی بالا چیندی خوردی امدی پایین
نه بابا شوخی کردم به همرا پسر عمو فیروز بابا رفتی چیندی
اینجا هم داری دست وپای البالویتو میشوری
فعلا بسه چشاتون درد میگیره دوباره میام براتون کلی عکس دارم