ماهان برای اولین بار سوار کالسکه شد
مامانی سلام
از بس که مامانی صدیقه(مادرشوهر)هی زنگ میزد میگفت چرا دیگه نمیای خونمون دیگه مارو دوستنداری تو روخدا پاشو بیا منم تصمیم گرفتم پاشم بعداز ظهر برم خونشون بابایی ماشینوگذاشت برام گفت باماشین برو منم که دوستداشتم برای اولین بار خودم وخودت دوتایی بریم بیرون گفتم ماشین نمیخوام میخوام با کالسکه ببرم اخه راهی نیست اول با نارضایتی کردوگفت : با ماشین برو بچه سرما میخوره منم گفتم یا کالسکه یا اصلا نمیرم مثل همیشه بابا تسلیم تصمیمم شد بهم گفت :برو منم بعد از رفتن بابایی کارای خانه رو کردم و تورو سوار کالسکه کردم راه افتادیم بیچاره بابا حق داشت وسط راه بودم که یهو باد شدیدی درامد منم که دیدم تو الانه که سرما بخوری پتورو انداختم رو سرت مثل دیونه ها با کالسکه با سرعت تمام دویدم تو هم که از کالسکه سواری لذت میبردی زیر پتو صدای خندت میومد و وقتی میدیدم مردم دارن بهم نگاه میکنن که مثل دیونه ها تو این باد بچه رو اوردم بیرون سرعتمو کم میکردم و تو با داد زدن بهم دوباره میگفتی بدوبدو کن منم دوباره بدو بدو میرفتم که کلی یخ کردم ولی چاره ای نبود اخه مسیر برگشت به خونه همون قدر بود که مسیر رسیدن به خانه مامانی مونده بود خلاصه بعد از کلی دیونه بازی در اوردن تو خیابون رسیدم خانه مامانی یادم افتاد یه عکس ازت بگیرم که ببینی اولین بار که سوار کالسکه شدی چه بلایی سرمون امد