عاشقانه من و بابایی رو دوستداره
سلام پسرم ببخشید که دیر به دیر وبت رو به روز میکنم حسابی هم من وهم خودت سرما خوردیم ولی خوب باز دلم نمیاد نیام وبرات مطلب نذارم عشقم همه ی کس مامان نمیدونی که چقدر برام سخت بود ببینم سرفه های شدید میکنی جیگرم کباب میشد ولی خوب کاریش نمیشد کرد پسری که شب روشو نکشه واز گرما فرار کنه همین میشه انقدر دعا کردم دردتات بیاد تو جونم تا تو خوب بشی منم مریض شدم ولی هنوز خوب نشدی امروز بردمت دکتر دکتر گفت انشالله زود زود اگه داروهاتو به موقعه بخوری خوب میشی منم قول میدم داروهاتو سر وقت بهت بدم عزیزم انقدر دوستدارم که هد نداره جدیدا اسممو صدا میزنی هی میگی یهیا یعنی زهرا اخه 3روز خانه عزیز که موندیم چون انجا همش منو به اسم صدا میزدن یک دفعه شما هم امدی بقلم سرتو خم کردی به سمت صورتم وگفتی یهیا منو میگی چشام شد چهارتاگفتم چی ؟گفتی یهیا وخندیدی در رفتی و دیدی من دارم از خوشحالی بالدرمیارم دویدی سمتم ومحکم بوسم کردی اخه نمیدونی که چه جوری عشق میورزی اگه نی نی ببینی تا بوسش نکنی که دست بردار نیستی فقطم کافیه من بگم خسته ام میدویی سمتم وشروع میکنی به بوس کردنم بابا کلی حسودی میکنه میگه چرا من باید همش اصرار کنم تا منو ببوسه ولی 24 ساعت در حال بوسیدنه تو ولی اینم بگم یه جاهایی که دارم از ذوق بال درمیارم یه گاز ابدار میگیری وفرار الهی دورت بگردم
چند روز پیشم بابایی شام مارو برد بیرون شما تو رستوران عشق در کردنتون گل کرده بود با هر لقمه ای که بابا میذاشت دهنت یه ماچ ابدار از بابا میکردی همرو میخ خودت کرده بودی منم دیدم نه بابا شما ول کن نیستید یه عکس باحال ازتون گرفتم ببین
خدا جفتتونو از چشم بد دور کنه الهی