ماهان عشق بابا و مامانماهان عشق بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

ماهان نفسی

ماهان به روایتی

1391/12/13 2:14
نویسنده : مامانی
1,621 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان نفس مامان

ببخشید که خیلی طول کشید تا بیام وبلاگ خوشگلتو اپ کنم اخه خیلی کار داشتم

الان حدود 1هفته بود با خاله نرگس خانه تکانی عید رو میکردیم دستش درد نکنه حسابی خانه رو نو نوارش کرد همه زحمات رو خاله کشید اخه من فقط وقتی کمکش میکردم که شما خواب بودید وگرنه هر چی ما تمیز میکردیم شما دوباره بهم میزدید الان حسابی راحت تو خانه تمیز نشستم ومنتظر عیدم

حالا برسیم به کارهای شما نمیدونم از کجاش بگم شدید یه اتیش پاره به تمام معنا

دقیقا وقتی هم که اتیش میسوزونی شبیه همین شکلک بالای مطلب میشی خودتو سرو ته میکنی بامن دالی بازی میکنی

نمیدونم چرا دیگه از دندون جدیدخبری نیست تو همون 6 تا موندی

از حرف زدنتم که هر چی بگم کم گفتم الهی دورت بگردم که وقتی داری بازی میکنی یواشکی که بهت سر میزنم میبینم نشستی بدون اسباب بازیهات داری با خودت کلمه تکرار میکنی مثل:مامان  بابا  عجیز(یعنی همون عزیز) ابه (یعنی اب) میم میم میم (یعنی شیر از نوع مادر) ددر(یعنی بیرون) ای ای(یعنی الو الو )که دیگه طاقت نمیارم ومیدوم حسابی ماچ مالیت میکنم وشما هم به هر ماچ مامان با بوست جواب میدی ولی نمیدونم چرا جدیدا به هیچ عنوان نمیزار کسی لبتو ببوسه وقتی حتی میگم مامان برو بابا رو بوس کن بدو بدو دهن باز وبا صدای آآآآآآآمیدویی سمت بابا تا میرسی لپتو میبری جلو وفقط به من بوس ازلبات میدی

وقتی هم گرسنه ای:خیلی قشنگ میای سمتم تند تند میگی میم میم یا اینکه به به یعنی یا شیرم بده یا غذا وای که دیگه اصلا دوستنداری من یا بابا یا هرکس دیگه بهت غذا بده فقط میگی بشقاب غذامو بذارید جلوم با قاشقم بدید دستم خودم بخورم حتی اب تو لیوان هم خودت باید بخوری منم میبینم که یه بشقاب غذارو نصفشو پخش میکنی 1سومشم میمالی به سروصورتت تا 1سوم دیگشو بخوری میام کنارت میشینم ویواشکی با یه قاشق که قاچاقی وقایمکی دستم دارم بهت غذا میدم وشما هم با قاشق خودت هی به من تعارف میزنی الهی دورت بگردم ولی خوبه خیلی مستقلی

عاشق گردشی کیف میکنی وقتی میبرمت بیرون فقط کافی من دررو باز کنم اقا فرار میکنه میدوو بیرون جدیدا هم تا غافل بشم میبینم داری گربه هارو دنبال میکنی چندوقت پیشم دیدم بی حوصله ای شال وکلاهت کردم بردمت پارک ولی وقتی رسیدم خونه هرچی گشتم کلاهتو پیدا نکردم نمیدونم وروجک از پنجره ماشین انداختی بیرون یا اینکه .........نمیدونم اب شد رفت زیر زمین نیافتمش

دیونه حرف زدنت باتلفنم دیگه کل خواندان عاشق حرف زدنت با تلفن شدن هر کسی زنگ میزنه میگه اول بده ماهان بعد با ما حرف میزنن اخه نمیدونی چقدر قشنگ با طرف حرف میزنی دقیقا در مقابل هر سوالی که ازت میکنن عکس العمل درست میدی


مهربونیت وخوش رفتاریت واقاییت همه جا ثابت شده است

 

خوش رفتاریت واقاییت=یعنی بعضی وقتها میمونم که تو از کجا مهمونی رو تشخیص میدی که اینجایی که هستیم یه جمع مهمونیه یا خودمونی وقتی میریم مهمونی مثل ادمهای متشخص اصلا ازار واذیت نداری اگه بابا تو جمع باشه که از کنار باباجونت یا اغوش گرمش تکون نمیخوری هر کسی هم که بیاد سمتت با خوش رفتاری باهاش رفتار میکنی اگه بخواد بغلت کنه خیلی مهربون میری بغلش وباهاشم بازی میکنی هرچی تعارفت کنن برمیداری محاله ظرف میوه باشه وشما بخواید خودسرانه دست بهش بزنید مگر اینکه بهتون تعارف کنن نمیدونی وقتی تو یه جمع هستم همه به هم میگن افرین به این پسرت خیلی فهمیده است با این سنش چه افتخاری میکنم

از شیطونیات هم که بگم بدترین وخطرناک ترین شیطونات اینه که اگه بخوای جایی بری هر جوری میری مثل بالای تخت خواب یا بالای میز وسط مبلها یا بالای مبلها جایی هم که از قدت بلندتر باشه نتونی بری خیلی زرنگی میکنی میری صندلتو برمیداری میاری میزاری زیر پاهات نمیدونم چیکار کنم یه روز دوتا پشتی های خانه رو گذاشته بودم رومبل که زیرشونو جارو کنم همینطور که جارو میکردم رفتم اشپزخانه تا طی رو بیارم یه حسی بهم گفت سریع بیام بهت سر بزنم تا برگشتم دیدم ای خدا رفتی بالای این دوتا پشتی چون پشتی روی هم همینجوریش مثل ژله تکون میخوره وای به حال اینکه روی مبل هم بودن شما هم با تکون های اینا اینور اونور میرفتی ومیخندیدی تا چشمت به منم افتاد هیجانی شدی که به مامان نشون بدی چه ارتفاعی رو بالا رفتی شروع کردی به تند تند پازدن نمیدونم چطوری رسیدم بهت ورو هوا گرفتم وگرنه با همون دوتا پشتی محکم خورده بودی تو زمین خالی خدا بهت رحم کرد

دیگه تا اینجا بسه بریم سراغ چند تا عکسی که به زور ازت گرفتم از دوربین فراری هستی

ماهان اماده شده با مامان بره خرید

ولی تا غافل شدم گفتم ماهان داری چیکار میکنی دیدم صداش نمیاد امدم دیدم بله داره زور میزنه از میز بره بالا حالا اینجارو داشته باشید هر کاری میکنه نمیتونه


یکم صبر کرد بعد فکری به سرش زد وروجک رفته میزهای کنار رو از زیر میز کشیده بیرون تا بهش تو بالا رفتن کمک کنن نگاه کن این وروجک با این عقل فتدقیش چه کارها که نمیکنه

 

 

ماهان مامان موفق شدی اره

هزار ماشالله چقدر تو شیطونی وروجک

ادامه مطلب رو از دست ندید

 

ماهان عاشق میوه است هر شب که من وبابایی میوه میخوایم بخوریم مکافات داریم نگاه کنید نگید دروغ میگم

عاشق لیمو شیرین از ادم بزرگها بهتر میخوره ولی چون لباسش سفید بود با خودش بهش لیموشیرین رو میداد بخوره اخه مرد کوچولو اجازه نمیده پیشبند ببندیم براش

الان میگم قضیه خیار ونمکدون تو دستش چیه اخه میبینه باباش وقتی خیار میخوره نمک میزنه اینم یاد گرفته تو یه دستش نمکدون باشه تو یکی دستش خیار ولی چون میدونم همه چی سرش میشه سر نمکدونو محکم بستم که نمک نزنه به خیارش ولی پسرم تو حال وهوای خودش فکر میکنه اره خیارشو نمکی میکنه میخوره

بازم نمک بزنم وبخورم

قربون دندونات خرگوش مامان

اینجا هم وقتی خاله داشت خانه تکونی میکرد شما داشتید تو بوفه خالی بازی میکردید ولی منم چون میدونستم زمین خانه کثیفه کفش تو پات کرده بودم

اینجا خاله میگفت بیا بیرون شماهم میگفتید نه نه نه

بله اقا رفته صندلی اورده ببینه میتونه بره بالای گاز

مامان توروخدا کمکم میکنی

نه یعنی بیام پایین

باشه خسته شدم میرم بخوابم شب بخیر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

نیلوفر
13 اسفند 91 13:38
سلام
به به ایشالا به سلامتی خونه تکونی کردید،خدا قوت مامانی
این گل پسری رو که دیگه نگید ما درسته قورتش میدیم،قربونت برم تو خودت گوله نمکی،نمکدون میخوای چکار؟
یه عالمه بوسسسسس



الهی فدات خاله نیلوفرخوبمممممممممممممممم
مامان ترنم کوچولو
13 اسفند 91 21:56
قررررررررررررررررررررررربونت برم عزیزک باهوش خاله.ماشالله
دختر عمو زهرا
14 اسفند 91 20:04
قربونه شیطونیات برم ووروجکه من
فدای اون پیژامه ی راه راهت ک دلم ضعف رفت برات
ایشالا همیشه از چشم بد بدور باشی عشقم


مرسی دختذ عموی گلم یه عالمه بوس برای لطفت
مامان آرتین (الهه)
15 اسفند 91 9:23
شیطنتهات رو هم دوست دارم مثل خودتماهان گلم اجاق گاز خطرناکههههه
عکسهایی که تو بوفه هست رو خیییییلی دوست دارم


اره خاله هر کاری میکنم دست از اجاق گاز بر نمیداره
مریم مامان عسل
15 اسفند 91 17:15
عزیزم عزیزم عزیزمممممممممممم
ضعف رفتم من واسه این پست!
هنوزم دارم میخندم به اون قسمتی که گفتی مثل ژله روی دو تا پشتی تکون میخورده!
هههههههههههه
خدا خدا قربونش بشم با اون تیپ بیرونش
چه با نمک نمک میزنه به خیار و میخوره مموشی من
راستی چرا بچه ها توی این سن انقدر به ارتفاعات علاقمندن؟
عسلم همش روی میز و مبله!
دوستتون دارم یه عالمهههههههههههههه

15 ماهگیت مبارک ماهان عزیزم.








منم عاشق عسل خاله هستم اره دیدم وروجک چطوری میره روی میز
مریم مامان عسل
15 اسفند 91 17:16
راستی 1. هزار ماشالله رو یادم رفت بگم.
ببوسی از طرف من زهرا جون.
راستی 2. خسته خونه تکونی نباشید.
پیشاپیش آرزو میکنم سال خوبی در پیش باشه براتون.


مرسی دوست از خواهر مهربانترم
مامان پارسا جیگر
19 اسفند 91 11:25
سلام عزیزم چقدر شما شیطون و بلا شدی تو هم مثل پارسا به گاز و آشپزی علاقه داری نفسی قربونت برم خاله جون حرف زدنت با تلفن خیلی با نمکه خیار و لیمو خوردنت هم خیلی خیلی قشنگه آفرین به پسر ناز و خوشگل که اینقدر آقا و مودبه دوستت دارم عزیزم دلم حسابی برات تنگ شده


عزیزم میگفتی یه گونی پسته ای به پات میریختیم که افتخار دادی یه سری به نی نی وبلاگ زدی دوستدارم[[eeeflower]]
ماه مثل ماهان
11 اسفند 92 12:19
سلام ماهم مثل شمایه اقاماهان خوشگله داریم ...ب وبش سربزنید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهان نفسی می باشد