همسرم بهت تسلیت میگم
روی یک تخت چوبی، بد حال، چشمهایی که گودتر می شد
اشکهایی که حلقه می بستند، قرصهایی که بی اثر می شد
صبح یک روز سرد زمستانی، آخرین سرفه در فضا پیچید
آخرین برگ از درخت افتاد، پدر آماده سفر می شد
شب آخر چه صمیمانه نگاهی کردی
من صمیمانه دلم سوخت و تو آهی کردی
چه شبها تا سپیده درد کشیدی
ندای یا علی، یا رب کشیدی
بخواب آرام، پدر جان در مزارت
که پایان شد تمام دردهایت
پنهان به خاک گشت چو قد رسای تو
غمگین مباش، در دل ما هست جای تو
از مرگ ناگهانیت ای نازنین پدر
بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای تو
همسر عزیزم محمدم زندگی من به خاطر از دست دادن پدری که تاج سرت بود همه ی زندگیت بود تمام وابستگیات بود رو بهت تسلیت میگم اینو بدون که منم کمتر از تو عذاب نمیکشم چون پدر تو پدر منم بودو برای دست دادن این گوهر زیبا منم اذیت شدم ولی نمیخام روز به روز اب شدن تورو هم ببینم نمیخام ببینم تو این 13روزی که پدرتو از دست دادی موهای سفیدی که بین ریشات وموهات برق میزنن وخودنمایی میکنن روز به روز بیشتر بشن عزیزم این خواست خدا بوذه ویه جور شفاعت پس راضی باش به حکمت خدا وبدون پدرت یکی از پدرهای پاک ومعصومی بود که تا به حال دیدم هیچ وقت یادم نمیره که تو حال مریضی تو حال نداشتن نا برای خوردن اب توی خواب هم نمازشو میخوند یادم نمیره برای دستهایی که به هوش نبود ولی به حالت قنوت بالا بود والله اکبر الله اکبرزمزمه میکرد عزیزم پدر تو خیلی مرد بود که 5تا فرزند نمونه تو این دنیا تربیت کرد واز خودش یادگاری جا گذاشته فقط میتونم بگم خدا صبرت بده وروحشو شاد کنه
برای شادی روح پدر عزیزم فتح اله فتح الهی (فاتحه وصلوات)