ماهان عشق بابا و مامانماهان عشق بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه سن داره

ماهان نفسی

چهارشنبه سوری

1391/12/23 8:13
نویسنده : مامانی
828 بازدید
اشتراک گذاری

     شکلکهای جالب و متنوع آروینگل پسرم منو ترسوندیشکلکهای جالب و متنوع آروین

امروز مامانی به خاطر اینکه موهاش همش میرخت بعد از 10سال دوباره موهاشو کوتاه کرد شاید بیشتر از 10 سال همه میشه .

 به خاطر همین رفتیم خونه عزیز تا همراه خاله فاطمه بریم ارایشگاه  تا اون تورو نگهداره اخه اصلا نمیتونم جایی بزارمت وقتی ازت دور میشم احساس بدی میکنم به خاطر همین هر جا برم میبرمت ولی بدون که چقدر برام عزیز بودی که دلم امد وموهای نازنینمو به خاطرت کوتاه کنم اخه همش با اون دستای کوچولوت که پیشت دراز میکشیدم  موهامو میکشیدی و وقتی مشتتو باز میکردم همیشه یه تار موی من دستت بود میترسیدم نکنه یه وقت بره تو دهنت و احساس میکردم تو هم از اینکه موهامو کوتاه میکردم خوشحال بودی اخه تو ارایشگاه چشم ازم بر نمیداشتی همش بهم نگاه میکردی وقتی هم موهاموکوتاه دیدی همش بهم میخندی انگار که قیافم برات خند دار شده بود  ولی از دلم خبر نداشتی که بخاطر موهام دلم خون بودوقتی بابایی هم منو با موهای  کوتاه برای اولین بار میدید خیلی خوشش امده بود چپ وراست میرفت لپمو میکشید میگفت مرد من چطوره راست میگه ازبس موهام بلند بوده حالا که کوتاه کردم شبیه پسر توقسا شدم خلاصه شب 4شنبه سوری هم که بود باید بر میگشتیم خانه مامانی صدیقه اخه شام همه عموها انجا دعوت بودن ولی به خاطر احترامی که به بابایی قائلم قبول کردم از خانه مامان جونم دل بکنم ولی چشمت روز بد نبینه نمیدونی چه خبر بود صدای نارنجک بود که شیشه های خانه عزیزو تکون میداد بابا هم که همش بهم میگفت :بدو زود بریم ماشینمو سر خیابون پارک کردم از کوچه خبر نداری کل کوچه اتیش بارونه منم همش نگران بودم چطوری باید تورو تا ماشین با این سروصدا میبردیم بعد از خداحافظی از عزیز وقتی در کوچه رو باز کردم ترقه ونارنجک بود که وسط کوچه میترکید همش صدای جیغ میومد منم کلی ترسیده بودم بابا تنها کاری که کرد تورو محکم تو اغوشش گرفت وبدوبدو میرفت که به ماشینش برسه منم پشت بابا نمیدونم کدوم از خدا بی خبربود که نمیدونم چی بود فقط دیدم بابا توی کلی دود گم شد منم که جیغ میکشیدم با صدای بلند گفتم محمد تمام وجودم میلرزید میگفتم نکنه اتفاقی براتون افتاده باشه بعد از چند ثانیه که دودا از بین رفتن دیدم نه خدارو شکر بابا همچنان تو بقلشی وداره بدوبدو میکنه منم خودمو بهشون رسوندم اصلا انگار برای این مردم مهم نبود که ما داشتیم از اون کوچه رد میشدیم همین طور به کارشون ادامه میدادن وقتی به ماشین رسیدم دیدم بابا تو رو محکم تو بقلش گرفته وتو ماشین داره باهات صحبت میکنه وقتی سوار ماشین شدم گفتم محمد جان چیزی نشد گفت نه خدارو شکر ولی تو مثل بهدزدها خیابونو نگاه میکردی وجیکت درنمیومد منم همش تو فکرای بد داشتم خودمو میخوردم میگفتم محمد نکنه به گوشش اسیب رسیده باشه مگه میشه بچه کوچیکی مثل ماهان از اون صدای لعنتی  نترسیده باشه و گریه نکنه میدونستم محمد خودشم همش از اینکه ماهان نه حرف میزد نه کاری میکرد و فقط به خیابون ظل زده بود ناراحت بود ولی به خاطر اینکه نخواد منو بیشتر از این بترسونه بهم میگفت پسر من برای خودش مرد شده از این صداها نمیترسه ولی دیگه من نمیتونستم به ساکتی ماهان شک نکنم زدم زیر گریه گفتم پس چرا اصلا صداش در نمیاد پس چرا هر چی میگم ماهان  مامانم  نگام نمیکنه محمد که داشت رانندگی میکرد گفت دیونه بازی در نیار برای چی گریه میکنی خوب بچه داره خیابونو با این همه اتیش که سرخه نگاه میکنه مگه همش خودت نمیگی بچه از رنگای شاد خوشش میاد ماهانم از رنگ اتیش خوشش امده و تمام نگاش به اتیش حواسش نیست که مامانش داره صداش میزنه مگه نه بابایی که ماهانه بد جنسم سرشو از سمت خیابون برگردون به سمت باباش نگاه کردو با صدای بلند گفت:اگو انگار که میخواست بگه اقا اصلا نمیدونی انگار استارت حرفو خنده ماهان دست کلمات بابا بود دیگه شروع کرد به حرف زدن ودست وپا زدن با هر صدایی که به گوشش میرسیدمیزد زیر خنده وجیغ ومنم همچنان گریه شادی میکردم ویکسره خداروشکر خدارو شکر میگفتم خیلی سکوت ماهان لحظه بدی برام بود که خودش اون سکوتو شکست مامان فدات بشه که تابزرگ شی منو 1000دفعه میکشیو زنده میکنی

عزیزم اولین ارزوم برای چهارشنبه سوری زندگیت اینه که الهی غمات تو اتیش خاکستر شن وارزوهات با دود خاکسترا به خدا برسه و خدا بر اورده کردن تمام ارزوهات مثل منفجر کردن نارنجک تو زندگیت به صدا دراره وتو هم از انفجار ارزوهات تو زندگیت مثل امروز شاد باشی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

بابای ملیسا
24 اسفند 90 21:25
با سلام . با اجازه شما رو لینک کردم . وبلاگ ملیسا هم به روز شد . منتظر نظرات قشنگتون هستیم
ilijoon
24 اسفند 90 21:28
مامان جوني كوتاهي موهات مباركت باشه ولي خودمونيم چطور ده سال صبر كردي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دست رو دلم نزار که خونه
ilijoon
25 اسفند 90 11:00
دوستت دارم ماهان جون


منم دوستدارم ایلیا جونم
محمد
25 اسفند 90 12:49
نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند که باورکنیم قلبهامان جای حضور دوستانمان هستندپیشاپیش نوروز 1391 بر شما وخانواده محترمتان مبارک باد


بر شما وخانواده محترم نیز مبارک
مامان پارسا جیگر
26 اسفند 90 2:57
عزیزم به حرفهای بابا محمدش گوش کن این پسره باهوش اینقدر محو تماشای آتیش و رنگها و سر و صدا شده دیگه حواسش به شما نبوده اینقدر حساس نباش گلم
موهاتم مبارک باشه


مرسی عزیزدلم چه عجب امدی پیشمون پارسا جونو ببوسسسسسسسسسس
سحر
26 اسفند 90 10:09
برای عیدی امسالت

یک سبد ستاره چیده ام

تکه ای ازماه را

و یک شاخه نیلوفر

سال تحویل میشود

و من برایت لبخند می زنم

نوروز مبارک





منم برای شما بهترینهارو ارزو می کنم

سارا
26 اسفند 90 10:13
ماهان عزیزم سال جدید مبارک گلم. هم شما و هم مامان و بابایی ت شاد باشید و خوشبخت


مرسی عزیزم همچنین
ilijoon
26 اسفند 90 20:32
واي عزيزم خودت گلي تو گلها گم نشي يه وقت پيشاپيش سال نو مبارك
مهسا مامان مرسانا
28 اسفند 90 2:06
باعث افتخار است که عرض شادباش و تبریک اینجانب

زودتر از نسیم روح بخش نوروز خدمتتان شرفیاب شود . .
.

پیشاپیش عیدتان مبارک

الهی من قربونت برم با این همه لطف.




مریم مامان عسل
28 اسفند 90 13:10
زهرا پس کجایی؟ ماهانم خوبه؟ عکس جدید بذار. بیا پیشمون. آپم.


عزیزم سلام مریض شدم بد
الهام (مامان لنا)
29 اسفند 90 11:37
اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد.پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند. . .
پارســـــــــــــــا
29 اسفند 90 12:02
الهی کاش اصلا نمیرفتین بیرون روز 4شنبه سوری چون همش استرس بود خدا رو شکر که سالم و سلامت رسیدید خونه ، ماهان جونمم شیطون خوشش اومده بود ولی مامانی رو اذیت کرد
راستی تبریک موهاتونو کوتاه کردید ، راستی عیدتون مبارک ایشالله سال خوبی داشته باشید همراه با سلامتی [


مرسی عزیز دلم در مورد نظر خوبت منم سال جدید به تو گلم تبریک میگم
نایسل
29 اسفند 90 14:54
خدایا زمان در گذر است و مخلوقات در تغییر
و سال جدید در شرف حلول و به ناچار 
تغییر تغییر تغییر....
 پس برایت ارزومندم که :
 زندگیت به بهترینها تغییر کند و آرزو دارم روزهایی که پیش رو داری ... 
آغاز آن روزی باشد که آرزو داری!
 .
 عید پیشاپیش مبارک.





الهی من قربونت برم خوشحالم کردی که بهم سر زدی منم سال نو رو بهت عزیزترینم تبریک میگمممممممممم
مهسا مامان مرسانا
29 اسفند 90 22:58
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهان نفسی می باشد