ماهان و زردالو
سلام جیگرم تمام وجود مامان
عشق مامان میدونم الان میگی چقدر دیر به دیر این وبلاگ منو اپ میکنی به خدا مامان دارم خانه تکونی میکنم حسابی کارام با وجود شما کند پیش میره خدا بابایی رو تا عمر داریم برامون حفظ کنه
همه کارهارو اون انجام میده از پرده شستن بگیر تا جابه جایی وسایل و گردگیری
اخه همش به من میگه بشین پیش ماهان تو بگو من انجام میدم منم مجبورم بیشتر پیش شما بشینم
و بابایی با خاله کارهای خانه رو انجام بدن اهان یادم رفت بگم اصلا برای چی دارم خانه تکونی میکنم اخه همه به خاطر ماه مبارک رمضان وهم به خاطر اینکه بابا میخواد بینیشو عمل کنه و میدونم که دیگه از این به بعد نمیتونه کارهای سنگین برام بکنه منم از موقعیت سوء استفاده کردم وخانه رو حسابی تمیز کردم
راستی چند وقت پیش رفته بودیم شهرستان عروسی خیلی خوش گذشت چون واقعا ادمهای خیلی مهمونوازی هستن باغهای خیلی بزرگی هم دارن که انواع میوه تو باغهاشون هست هر دفعه هم ما بریم ازمون میخوان بریم باغ ومیوه برای خودمون بچینیم ایندفعه که رفتیم شماهم کنارمون بودی و چون شکمو هم هستی تا چشمت به زردالو میفتاد خودتو به سمت درخت از بغل بابایی میکشیدی تا دستت به زردالو برسه وبچینی و بخوری منم چندتا عکس ازت گرفتم میزارم برات تو وبلاگت برای یادگاری
عزیز دلم اینجا از بقل بابا خودتو میکشیدی به سمت زردالو
اینجا زردالو رو چیدی وداری اول با دستات پاکش میکنی وبعد میل
بفرمایید تعارف نکنیدددددددددددددددددد