ماهان وعید فطر
سلام پسرم عشقم مرد کوچولوی من
ببخشید دیر به دیر میام ولی خوب همش مقصر خودتی اخه انقد شیطون شدی که اصلا اجازه نمیدی کاری کنم
خوب امدم تا از روز عید برات بگم عید رفتیم شهرستان اخه اولین عید دادام بود رفتیم خانه مامان بزرگ من وای که چقدر جای خالی دادام معلوم بودخدا بیامرزتش خیلی دلتنگش شده بودم با شمارفتیم سرخاکش ولی نمیدونم چه حسی داشتی شما که همش با اون دستای کوچولوت میزدی رو سنگ قبرش و میخندیدیالهی مادر همیشه بخندی
خلاصه صبحشم که اقا جون یه بزغاله کشته بود وبا گوشتشم عزیز که همیشه اشپزی تو خانه مادر شوهر به گردن اونه یه ابگوشت خیلی خوشمزه بار گذاشته بود وهمش فکرش پیش شما بود که از اون گوشت لذیذ بده شما میل کنید وای که چقدر دوست داشتید بابا جنی تا گوشت رو میذاشت تو دهنت سریع میدادی پایین ودوباره میخواستی باباجونی میگفت این وروجکم تشخیص میده گوشتش تازه اس خلاصه حسابی دلو از عذا در اوردی
بعدشم که حسابی رفتی تو خانه کنار بابا انچنان لم دادی که معلوم بود حسابی سیر شدی
عصری هم با بابا جونی رفتیم باغ حسابی پسر عمه ام برام گردو چیند وشما هم خیلی دوستداشتی منم که دیگه وسواسیت تو خوردن مواد غذایی بهت نشون نمیدم دادم گردو هم امتحان کردی خدایش خوش گذشت ولی در کنارش کمبود دادامو احساس میکردم ولی خوب این رسم زمونس یه روز باید بریم
حالا بریم عکسات
این همون عکسه که حسابی گوشت خورده و کنار باباش لم داده
اینجا هم با باباجونش تو باغه
وای که شما زندگی منید بدون شما میمیرممممممممممممممممممممممم