خدا ماهان و یکبار دیگه بهم داد
سلام عزیز دلم نفسم عشقم نمیدونم به چی توصیفت کنم فقط میگم الهی شکر که از سرت گذشت مامانی داشتم میمردم دیگه حتی دوستندارم اون لحظه به یادم بیاد ولی مینویسم که بگم خدایا شکرت شکرت که پسرمو برام نگهداشتی نمیدونم چه جوری بنویسم دستام باهام همکاری نمیکنن هنوز از لرزش نیفتادن ولی مینویسم داشتم با یه خاله نی نی وبلاگی داشتم حرف میزدم که شما هم که شیرتونو خورده بودی و دمر سرجاتون خوابیده بودی یک دفعه احساس کردم درد داری داری به خودت میپیچی که سریع شمارو به حالت طاق باز برگردوندم دیدم اصلا نفس نمیکشی سیاه وکبود شدی اینجا بود که تمام تنم لرزید فقط بهت نگاه کردم وگفتم ماهانم مامانی توروخدا توروخدا چته خدایا بچم چشه چرا سیاه شده چرا نا نداره چشاشو ...
نویسنده :
مامانی
18:17