ماهان جون مامان رو ببخش
سلام عزیزم پسرم حسابی ناراحتم منو ش اصلا روم نمیشه بگم منو ببخش اره اصلا تا خود صبح خوابم نبرد همش عذاب وجدان داشت دیونم میکرد خوب به خدا نمیدونم اصلا چطوری این اتفاق افتاد شب که بابا از سرکار امد بهش گفتم بریم کمی بچرخیم تا حالمون عوض بشه بیچاره بابا جونم با اون همه کاروخستگی با اشتیاق منو شمارو برد بیرون برامون معجون هم خرید خوردیم خلاصه خیلی خوش گذشت بعدشم برای دیدن عمو مجتبی که از کربلا امده بود رفتیم اونجا هم خیلی خوش گذشت بعدش که برگشتیم چون شام نخورده بودیم رفتم تا شام رو اماده کنم شما با بابایی تو سالن خونه دراز کشیده بودید که دیدم داری گریه میکنی وقتی از اشپزخانه امدم دیدم بله جاتونو کثیف کردید و باباهم خوا...
نویسنده :
مامانی
14:28